ترس از باران ، ناودان را پناهگاه ما کرده بود/ علی عباسی از سالهای عشق و نفرت به سینما می گوید
شاید مرور اسامی فیلم هایی چون ” رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی” ، “تنگنا و تنگسیر از امیر نادری “، نازنین علیرضا داوود نژاد ” و سوته دلان علی حاتمی و … برای تخمین میزان هوش و نبوغ یکی از خوشنام ترین تهیه کنندگان تاریخ سینمای ایران کافی به نظر برسد .
سایت تحلیلی خبری فیلمروز / کمال پورکاوه :شاید مرور اسامی فیلم هایی چون ” رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی” ، “تنگنا و تنگسیر از امیر نادری “، نازنین علیرضا داوود نژاد ” و سوته دلان علی حاتمی و … برای تخمین میزان هوش و نبوغ یکی از خوشنام ترین تهیه کنندگان تاریخ سینمای ایران کافی به نظر برسد . کارنامه ای که با تولید بیست و یک فیلم در میانه سال های ۴۶ تا ۵۷ ، زمینه فعالیت بسیاری از مستعد ترین جوانان آن روزگار همچون ، پرویز صیاد ، علی حاتمی و جلال مقدم را برای فیلمسازی هموارتر کرد و تعدادی از مهمترین و غیرمتعارف ترین فیلم های سینمای ایران ( تولید فیلم شام آخر ساخته شهیار قنبری با توجه به داستان و ریتم متفاوتش یکی از جسورانه ترین تولیدات سینمایی در آن روزها به شمار می رود ) را روانه اکران نمود .علی عباسی ، شاید جزء معدود تهیه کنندگان سینمای پیش از انقلاب ایران باشد که با اتکا به دانش روز و عشق و علاقه ای که به سینما دارد ، گوینده مسلط برنامه های تلویزیونی و نویسنده ای چیره دست است که به قول امیر پوریا ، شاید بتوان او را از لحاظ شخصیتی با مرحوم علی معلم در دوران بعد از انقلاب مقایسه کرد .
شاید همین نگاه متفاوت و به روز او به سینما بوده است که دفتر تولید فیلم او را در فاصله ای دور از محل تجمع همکارانش در ارباب جمشید به بلوار الیزابت می کشاند تا سینمای ایران تعدادی از مهمترین آثارش را در موقعیتی متفاوت از سایر تولیدات آن روزها به ثمر نشاند .سینمایی که با وقوع انقلاب اسلامی و با اتکا به سیاست های انقباضی آن روزها ، جایی برای جوان ۳۳ ساله و پر تلاش اواخر دهه پنجاه متصور نبود . بیکاری ناشی از تحولات بوجود آمده، روزهای تلخی برای علی عباسی رقم زده بود که دفتر تولید فیلم او را، از هر رفت و آمدی تهی ساخته بود .توصیف شنیدنی او از وقایع آن روزها در کتاب ” روایت یک کابوس سی ساله ” گاه به شاعرانگی نیز پهلو می زند . تا جایی که در متن نامه اش به فخر الدین انوار ( مسئول امور سینمایی آن سالها ) می نویسد :” تاسف بر من است که این امین را به اعتبار وجودش در دستگاه شما امین خود تصور کرده بودم و در واقع از ترس باران به زیر ناودان پناه برده بودم “.
ماجرای سوزانده شدن نگاتیو فیلم ها :
امیر پوریا در مراسم رونمایی از کتاب ” علی عباسی تقدیم می کند : روایت یک کابوس سی ساله” نوشته قصیده گلمکانی ، با اشاره به انس الفت نسل امروزه نسبت به سینمای دهه چهل و پنجاه ایران که از قضا هیچ خاطره ای هم با آن ندارد ، این رساله پایان نامه قصیده گلمکانی در دانشگاه سوربن فرانسه را به دلیل ساختار داستاگویش ،فارغ از اصول نوشتاری کسالتبار آکادمیک دانسته و آن را قصه نویسنده ای می داند که معاشرتهایش با علی عباسی بعنوان یکی از معتبرترین تهیه کنندگان سینمای ایران ، تاثیرات زیادی به روی او می گذارد تا جایی که در انتها اعتراف می کند که به شناخت دیگری از شخصیت و روحیات علی عباسی رسیده است .امیر پوریا ، مهمترین نکته کتاب را آن لحظه ای می داند که ماجرای ربوده شدن و سوزاندن نگاتیو فیلم های علی عباسی روایت می شود . روایتی سانسور گونه که به زعم او در سینمای امروز ما با قالبی متفاوت و سرو شکلی دیگر در حال تکرار است .
در ادامه قصیده گلمکانی با اشاره به فیلم ” سیب های درخت آلو ” آن را به دلیل نوع ساختارش نه یک فیلم ، که هدیه ای تصویری برای علی عباسی دانست و گفت :” وقتی در فرانسه با آقای عباسی آشنا شدم او مدتها بود که از سینمای ایران فاصله گرفته و به نوعی با این سینما قهر بود تا جایی که حتی فرزندان او هم نمی دانستند که پدرشان چه انسان مهم و تاثیر گذاری در تاریخ سینمای ایران است . آن زمان آقای عباسی از مصاحبه تصویری هم دوری می کردند و من مجبور از مخفی کردن دوربین بودم و در نتیجه همه چیز در این فیلم به صورت ناشیانه ای شکل گرفت . این فیلم نه درباره علی عباسی که درباره تاثیری است که شخصیت او بر روی یک جوانی مثل من گذاشت که باعث شد فیلمسازی را خیلی جدی تر دنبال کنم
وقتی نفرت جایگزین عشق به سینما می شود :
علی عباسی با اشاره به جمعیت حاضر در مراسم ، ضمن ابراز شگفتی و خوشحالی از حضور و استقبال علاقمندان در این برنامه ، این حجم از مشتاقان سینما را مایه دلگرمی دانست و گفت :” تا قبل از حضور در اینجا فکر می کردم با یک جمعیت حدودا ۱۰ نفری روبرو خواهم شد و قرار است یک رو نمایی ساده از کتاب شکل بگیرد اما حضور این جمعیت کثیر برایم مایه دلگرمی است . او با بیان حال و روز بدی که طی مدت زندگی اش در فرانسه از سر گذرانده است ، فاصله میان عشق و نفرت در سینما را مرز باریکی دانست و احوالات آن روزهایش را این گونه توصیف کرد :” من در زمان مهاجرتم به فرانسه ، آنقدر نسبت به سینما نفرت داشتم که حتی حاضر نبودم یک نسخه از فیلم های خودم را همراه خودم داشته باشم .وقتی یکی از کانالهای ماهواره فیلم های من را نشان می داد، کانال را خیلی سریع عوض می کردم . در آن روزها مملو از احساس بد و نفرت بودم . سینما حرفه ای نبود که من به یکباره به آن پرتاب شده باشم . من عاشقانه سینما را دوست داشتم و برایش وقت و انرژی می گذاشتم ، ولی آن لحظه ربودن نگاتیوها و سوزاندن فیلم ها برای من تلخ و دردناک بود .سالها بعد وقتی از تونل مترو پاریس بالا می آمدم ، آن فضای تلخ و کابوس وار ، من را به یاد صادق هدایت می انداخت ، تا جایی که به راحتی می توانستم دلایل نا امیدی و خودکشی او را درک کنم .اینها مسائل و دردهایی است که انسان معمولا برای هیچ کس ، حتی همسر و فرزندانش هم تعریف نمی کند . در آن زمان درون متلاشی شده ای داشتم و به خاطر همین قضیه از همه کسانی که کتاب را می خوانند عذر خواهی می کنم چرا که هیچ وقت چاپ شدن کتاب را جدی نگرفتم .
او ضمن یاد کردن از تلاشهای دکتر اسماعیل کوشان ، سینما و تولید فیلم را تجربه بسیار گرانی دانست که بر خلاف نقاشی که با یک بوم و تعدادی رنگ قابلیت اجرا پیدا میکند ، نوعی هنر جمعی است که اقتصاد در آن نقش مهمی را بازی می کند . او با اشاره به راههای متفاوت کسب درآمد امروزه (شبکه نمایش خانگی ، سایتهای اینترنتی، اکران در هواپیما و قطار و ….) دشواری های تامین منابع مالی برای تولید فیلم را در دهه پنجاه یادآور شد و گفت :” ما منابع محدودی برای تامین سرمایه جهت تولید فیلم در اختیار داشتیم . یکی از آنها شرکتی بود که توسط دو یهودی اداره می شد و نگاتیو و پزتیو به کشور وارد می کردند و ما با ۳۰ درصد مبلغ کلی می توانستیم از آنها متریال تهیه کنیم و یکی دیگر هم، آجیل فروشی بود در خیابان شاه سابق که به تهیه کنندگان سینما پول قرض می داد . و اقعیت این است که کل اقتصاد سینمای ایران در آن سالها به این شکل می چرخید و هر کسی مجبور بود از طریق فروش فیلم اول به تولید فیلم بعدی فکر کند . من وقتی تنگنا را با امیر نادری ساختم ، فیلم آن چنان که باید فروش نکرد ، این بود که به سراغ ایرج قادری رفتم و از او خواستم دو تا فیلم برای من بسازد . برای آنکه باید هم مشکل مالی تنگنا را برطرف می کردم و هم اینکه سوته دلان را به تولید می رساندم .
اما قصه درماندگی من از آنجایی شروع شد که در سن ۳۳ سالگی کارم تعطیل شد .یک مرتبه و به ناگهان ، دفتر من که سه تا تلفن مدام زنگ می خورد ، دیگر هیچ صدایی ازش شنیده نمیشد . تا جایی که من از بی حوصلگی شماره تلفن ساعت گویا را می گرفتم تا بتوانم حداقل صدایی از آن سوی خط تلفن بشنوم.در آن روزها هیچ کس به دفتر من نمی آمد ، در حالی که همیشه چندین آدم پشت در دفتر من منتظر رسیدن من بودند . خب وقتی از آن حالت پر از تلاش و رفت و آمد به یک انزوای ناخواسته میرسی ، آشفته می شوی. ماجرای ربودن نگاتیوها و پزیتیوها از دفتر هم دیگر تیر آخر را به من زد .اما با همه اینها برای من هیچ جای دنیا عزیز تر و ارزشمند تر از ایران نیست . درست است که در اینجا حوادث تلخ و عجیبی به من گذشته ، اما نباید فراموش کنم که علی عباسی در این سرزمین، علی عباسی شد . در واقع من در خارج از کشور هیچی نیستم . هر وقت به ایران که می آیم احساس می کنم که کسی هستم .من به سینمای امروز ایران افتخار می کنم. وقتی کیارستمی جایزه جشنواره فیلم کن را برد ، من در فرانسه کلی احساس غرور می کردم.وقتی توفیق دیگر عزیزان مثل فرهادی را میبینم از ته دل خوشحال می شوم .
این مراسم با حضور نویسندگان و فیلمسازانی چون ،هوشنگ گلمکانی ، عباس یاری ، محمد رضا دلپاک ، محسن آزرم ، ابراهیم وحید زاده ، کیوان کثیریان و سروش صحت در سالن سیف الله داد خانه سینما برگزار شد.