جلوه ای باشکوه از نبرد آتش و یخ:نگاهی به اپیزود سوم از فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت
سایت تحلیلی خبری فیلمروز: کمال پورکاوه ( احتمال لو رفتن داستان) :حالا و با تماشای اپیزود سوم از فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت، نبرد بزرگی را که از ابتدای شروع سریال نوید سهمگین بودن آن را از زبان شخصیتهای گوناگون شنیده بودیم به چشم دیدیم.طراحی نفس گیر هشتاد دقیقه مبارزه بی امان با نیروهایی از دل سیاهی که طولانی ترین و تاریکترین شب تاریخ را رقم زده اند، جلوه ای تمام عیار از رویارویی دنیای زنده ها و مردگان، تاریکی و روشنایی و آتش و یخ را پیش چشمان ما می گشاید.
شاید همه ما هیچ گاه در طول وقایع پیش آمده در سریال، تا به این حد به معنی واژه “ترانه هایی از آتش و یخ” از دنیای اسطوره ای جرج آر آر مارتین پی نبرده بودیم. جایی که حضور بی شمار مردگان در آستانه دروازه وینترفل، بازی تاج و تخت همیشگی را به نبردی میان روشنایی و تاریکی و نبرد تن به تن میان آنان را به جدالی میان روشنایی آتش و سیاهی و سرما مبدل می سازد. در این شب طولانی، وینترفل میزبان دشمنان قدیمی و متحدان امروز است که بیش از هر چیز همانطور که جیمی لنیستر میگوید به بقاء خود می اندیشند.اما نبرد با پادشاه تاریکی، اظطراب جنگهای پیشین را تبدیل به ترسی عمیق کرده که نشانه هایش را در همان اولین صحنه های اپیزود سوم ، جایی که دستان لرزان سمول تارلی قدرت هر گونه حرکت را از او گرفته است شاهد هستیم.
شاید برگ برنده سازندگان سریال ، همان بازی روانی و ذهنی باشد که با اتکا به حوادث و درام درخشانی که میان کاراکترها طراحی کرده است، تماشاگر را همواره میان ناامیدی و امیدواری ، شکست و پیروزی و اعتماد و ناباوری معلق نگه میدارد. در این میان اپیزود سوم با ورود جادوگر قرمز پوش ( ملیساندرا) غافلگیری تکان دهنده ای را برای تماشاگرش بوجود می آورد تا شب تاریک و طولانی پیش رو، مجموعه ای کامل از جادوگری، دنیای مردگان ،موجودات اسطوره ای و تلفیق آن با واقعیت خلق و خوی انسانی باشد.مهارت کارگردان آنجا خود را به رخ می کشد که شادی و امیدواری ناشی از آتش گرفتن شمشیرهای دوتراکی ها که ظلمات شب را به روشنایی روز مبدل ساخته، در فاصله کوتاهی در مواجهه با دنیای مردگان رنگ باخته و چهره هولناک مرگ و ترس را میتوانیم در صدای ناله ها و خاموش شدن تک تک نورهایی ببینیم که از قلع و قمع شدت دوتراکی ها و پیروزی ظلمات بر روشنایی حکایت میکند.
شاید هیچ اثر دیگری در تاریخ سینما و تلویزیون نتوانسته باشد، چنین چشم انداز دهشتناکی از نبرد میان خیر و شر و هجوم بی امان نیروهای تاریکی را که بیش از هر چیز ترس و ناتوانی انسانها را به آنها یادآور میشودبه تصویر بکشد. تصویرسازی آخرالزمانی این اپیزود که حتی آتش اژدها را هم به عنصری نا امیدکننده برای نابودی تاریکی مبدل ساخته، آن چنان وحشتی را به تماشاگر منتقل می سازد که ما را همپای با زنان و مردان ناتوانی که در سرداب به انتظار مرگ نشسته اند، با آشکار شدن دست یکی از مردگان که از دیوار به سرداب نفوذ کرده است به هراس می اندازد.اما شاید غافلگیرکننده ترین صحنه این اپیزود پر از آتش و خون، تاییدیه همان حدسیات توام با شک و تردید بود که برن استارک ناتوان را همان پادشاه تاریکی بدون حرف معرفی میکند.نکته ای که با کنار هم قرار دادن نقل قول ها و رفتارهای کاراکترهای مختلف در فصل های ابتدایی به راحتی میتواند سروشکل منطقی و باورپذیری نیز به خود بگیرد.
و این شمایل داستان حماسی بزرگی است که جرج آر آر مارتین در عین ناباوری،یک تاریخ جدید و ابداعی را با همه مولفه ها و اسطوره هایش آن چنان باورپذیر جلوه داده است که بسیاری از دنبال کنندگان بازی تاج و تخت را نسبت به گذشته و شجره نامه کاراکترها و سرزمین هایی چون وستروس علاقمند کرده است.به گمانم ما بعنوان تماشاگر باید خوشحال باشیم که علیرغم تمام گرفتاریهای جامعه امروزه، در دورانی زندگی میکنیم که تلویزیون، با ساخته ها و سریال های شگفت انگیزش طلایی ترین دوران خود را تجربه میکند. حالا ما میتوانیم با تصاویر و مفاهیمی از زندگی آشنا شویم که پیش از این تصورش نیز برای ما سخت و غیر محتمل به نظر می رسید.
نوشته: کمال پورکاوه