یکی از بارزترین وجوه در «روزی روزگاری در هالیوود» کار تازه کوئنتین تارانتینو که اخیراً در سینماهای جهان اکران شده، طراحی صحنه فوقالعاده باربارا لینگ و بازسازی عالی شرایط زیست و محیطهای اواخر دهه ۱۹۶۰ در شهر لسآنجلس امریکا است که اتفاقات این فیلم در آن روی میدهد، این بازسازی عالی کمک کرده نقب سرشار از ذوق و نگاه جدید تارانتینو به مناسبات معیوب هالیوودی و امکانات و ارتباطهای غیرمعمول رایج در جامعه هنری غرب جلوهای ویژه بیابد و فیلم او با شفافیت از عصری بگوید که فرهنگ سینمایی و ضدفرهنگ حاکم بر امریکا برخورد شدیدی با یکدیگر داشتند و تلفات و ضایعات زیادی را بر جای نهادند. به یاری مدیریت و طراحی صحنهای که همه چیزهای قدیمی و جذاب ۵۰ سال پیش را بازسازی کرده و نگاه هوشمندانه تارانتینو به مناطقی مختلف در شهرک رؤیاسازیهای کاذب که در آنها انواع رفت و آمدها و قرار و مدارهای سینمایی و البته ارتباطهای سینمایی شکل میگرفت، تارانتینو توانسته است یکی از جالبترین فیلمهای سال را بسازد و با اینکه ایرادات بسیاری هم به آن گرفته شده و برخی معتقدند این به جمع بهترین فیلمهای این هنرمند ۵۶ ساله متولد شهر ناکسویل امریکا تعلق ندارد، او یک بار دیگر توانسته است با نوستالژی و حس «گذشتهخواهی» خودش و سایرین بازی کندو تماشاگران را همچون گذشته به هیجان بیاورد.
تمرکز بر قتل
تفاوتهای فراوان در محیطهای پیرامونی هالیوود از آغاز بینندگان را به این باور میرساند که شاهد اتفاقاتی ویژه و شاید تلخ در این فیلم خواهند بود. قسمتی از اهمیت «روزی روزگاری در هالیوود» تمرکز تارانتینو بر قتل بیرحمانه شارون تیت در روز ۹ آگوست سال ۱۹۶۹ به دست گروه چارلز مانسون در شهر لسآنجلس است و این در حالی است که در آن تاریخ نه فقط تیت که همسر رومن پولانسکی سینماگر لهستانی بود بلکه چهار فرد دیگر جامعه سینمایی امریکا به هلاکت رسیدند. این بهانهای مناسب و وسیلهای تیز در دست تارانتینوی فرصتشناس است تا هالیوود را آن گونه بنمایاند که هست و موجد چنین ناآرامیها و جنایتهایی است. با این حال تارانتینو کوشیده است قسمت اعظم حرفهایش را توسط دو کاراکتر کلیدی دیگر فیلم که ایفای نقششان با لئوناردو دی کاپریو و برد پیت است، بزند.
نمادهای واقعی هالیوود
کاراکتر دی کاپریو که ریک دالتون نامیده میشود و یک هنرپیشه «قبلاً درخشان» و «حالا نزول کرده» است، در جستوجوی راه نجات در فضای برزخی هالیوود است و شخصیت محوله به برادپیت که کلیف بوت نام دارد سالها «بدل» و جانشین دالتون در صحنههای اکشن و سخت فیلمهای سینمایی بوده و حتی راننده شخصی او هم هست و از آنجا که شرایط آینده دالتون و بوت ناروشن نشان میدهد، هر دو درصدد پیدا کردن راههایی برای احیای مجدد خویش و پرهیز از زمین خوردن شدیدتر هستند. با وجود این هر دو مرد فوق نمادهای واقعی هالیوود در گذشته نزدیکاند؛ مردانی که در معبر زمان و با رسیدن موج تازه تغییرات نمیدانند به کدام سو بروند و چه بکنند. مارگوت رابی هم نقش شارون تیت را طوری بازی کرده که او نماد ظاهری جوانی و زیبایی و انعکاس دهنده روح امید و نوای پیشرفت باشد ولی در عصر و زمانهای که عصبیتها و تندرویها و حمله به بنیادهای انسانی امریکا را هر لحظه بیشتر تهدید میکرد. این چنین بود که این نماد خوش سیمای امیدساز به فجیعترین شکل به قتل رسید تا نه فقط سال ۱۹۶۹ بلکه همه سالهای بعدی و پنج دههای که در پی آن سپری شدهاند، با این هشدار و نگرانی عمیق همراه باشد که هیچ چیزی در هالیوود به طور اخص و در جهان غرب به طور اعم ماندگاری ندارد و امید و زیبایی واژههایی ارزش از کف دادهاند.
موارد تفکیک ناپذیر
چگونه میتوان هالیوود را در اواخر دهه ۱۹۶۰ از کل ضوابط زندگی و مشخصههای آن در سطح جامعه غرب تفکیک و آنها را فرآیندهایی متفاوت تلقی کرد؟ در آن سالها افراد بیخیال و گریزان از کاری که به بهانه پوچ بودن زندگی و فلسفههای آمیخته با فرهنگ مرگ و گریزناپذیر بودن آن اوقات خود را به بطالت میگذراندند و از سوی جامعهشناسها هیپیها نامیده میشدند، هر روز در غرب نشو و نمای بیشتری مییافتند و همواره میپرسیدند که چرا کار و تلاش میکنیم، حال آنکه میدانیم زندگی موقتی و مرگ ابدی است و آنچه این پوچگرایی را تلختر میکرد، رویکرد اکثر هیپیها و بسیاری از افراد و جوامع دیگر زمان به مخدرها و انواع مواد توهمزا و دوری از حقایق زندگی و مسئولیتهای اجتماعی بود. تارانتینو توانسته است ایدههای کلی فوق را بخوبی به تصویر بکشد اما طول مدت فیلم که به ۱۶۰ دقیقه میرسد و مجذوب و غرق بودن افراطی وی در ایدههایش و کوشش او برای جای دادن هر اتفاق و مسأله مهمی از دیدگاه خودش در قالب این فیلم سبب شده «روزی روزگاری در هالیوود» در بعضی دقایق دچار افت و از سرعت و ضرب و زیبایی لازم برای توصیف قصهاش بیبهره شود و با اینکه بعضی بخشهای آن جذاب است و تیرهای تارانتینو بر هدف مینشیند اما افراط گراییهای همیشگی او و بعضی کمالگراییهای دور از حقیقت سبب شده «روزی روزگاری» به حدود و ثغوری نرسد که حق آن است.
دور از پیشرفتهای روز
یک ایراد وارده به تارانتینو این است که او با گذشت هر سال به الگوها و ارزشهای تازه راه یافته در سینما بیاعتناتر و به فلسفهها و رویکردهای قدیمی و ارزشهای سنتی رایج در هالیوود علاقهمندتر شده و برای او هیچ چیز مهمتر از نشان دادن نقاط قوت حرفه فیلمسازی و نمادهای آن در غرب نیست و او هرگز از دوباره قهرمان جلوه دادن ستارههای قبلی و رنگ باخته سینما غفلت نکرده است و از این منظر آلپاچینوی پا به سن گذاشته که در «روزی روزگاری» نقش یک تهیهکننده فیلمهای سینمایی را بازی میکند، جدیدترین ستاره احیا شده توسط این سینماگر سنتپرست است. با این حال اگر ستاره این فیلم خاص را جستوجو کنیم نگاهمان باید به سمت براد پیت برود که درنقش کلیف بوت بسیار خوب ظاهر میشود و این بهترین بازی او در سالهای اخیر است. بوت مردی است که از مناسبات پرنیرنگ زمانه به تنگ آمده است و نمیداند این حرفه بیرحم و غرق شده در پیشرفتهای پایانناپذیر فنی با او چه خواهد کرد اما تمرکز و امیدش را از دست نداده و با اینکه شایعات مرگ همسرش و برخی اتفاقهای دیگر وی را محاصره و کمرنگ کرده اما همچنان میکوشد. اونماد سینماگران عصر فعلی است. مردانی که در اوج درخشش فقط چند سانتیمتر فاصله تا بیرونقی (سرنوشت پیت در آینده نزدیک) و مرگ سبعانه (تیت در گذشته دور) دارند. منبع: Variety
شناسنامه فــــــیلم
«روزی روزگاری در هالیوود» کارگردان و فیلمنامهنویس: کوئنتین تارانتینو مدیر فیلمبرداری: رابرت ریچاردسون تدوینگر: فرد راسکین بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی، امیلی هرش، مارگارت کوالی، آل پاچینو، تیموتی اولیفانت، جولیا باترز، استین باتلر، داکوتا فانینگ، بروس درن، مایک مو، لوک پری و دیمی ین لوئیس تهیهکنندگان: دیوید هیمن و شانون مک اینتاش محصول: شرکت های کلمبیا پیکچرز، بونا فیلم گروپ و هیدی فیلمز مدت زمان: ۱۶۱ دقیقه