سینمای ایراننقد و یادداشتهمه مطالب

درباره فیلم شنای پروانه ساخته محمد کارت: اجتماعی یا ضد اجتماعی؟

 

یادداشتی بر فیلم شنای پروانه ساخته محمد کارت: اجتماعی یا ضد اجتماعی؟

سایت تحلیلی خبری فیلمروز/ نرگس شجره: اگر فیلم کوتاه ” بچه خور ” ساخته محمد کارت، تاثیرش را از ایجاز و تمرکز بر روی رفتار انسانی کاراکترهایش در دنیایی پر از قمار و فریب می گرفت، فیلم بلند شنای پروانه در مسیری معکوس ، با فریب مخاطب و سرگرم ساختن او با نمایشی  از عربده و قمه کشی ، آنقدر طولانی و کشدار به نظر می رسد که تمام امید ابتدایی بیننده اش را به یاسی نا امید کننده مبدل می سازد.

در فیلم شنای پروانه صحنه مهم و تعیین کننده ای وجود دارد که یاداوری و بازنگری آن میتواند مسیر فیلم و فیلمساز را در تمام طول اثر آشکار نماید: جواد عزتی که به همراه پدر پیرش برای گرفتن رضایت قتل عروسشان به در خانه پدر او ( با بازی علیرضا داوودنژاد) رفته اند ، از او میخواهند که داماد گنده لات خود را بخشیده و از اعدام او صرف نظر کند، پدر بدون اینکه نفرت و انزجاری از قتل دختر خودش به دست داماد بروز دهد دریک همدلی ناباورانه از جواد عزتی میخواهد ، شخصی که فیلم دخترش را در شبکه های اجتماعی پخش کرده را بیابد تا او دامادش را ببخشد. تو گویی که پیدا شدن شخصی که فیلمی را از فرزند او گرفته، بیشتر از کسی که خون فرزند او را بر زمین ریخته است میتواند آرامش را به زندگی او برگرداند.

تصویر سازی واپسگرایانه فیلمساز در دفاع از قتل های ناموسی که بدون توجه به  رفتار قاتل و با تطهیر او ، عامل پخش یک فیلم از شنای دختر را مهمتر از نحوه زیست و تفکر یک گنده لات قاتل میداند ، همان چیزی است که ساخته محمد کارت را علیرغم ادعای اجتماعی بودن ، از هر کند و کاوی در زندگی اقشار فرودست جنوب شهر باز می دارد. فیلمساز بدون اینکه بخواهد یک داستان جدی و درگیرکننده از مصائب قشر فرودست جامعه را بازتاب دهد ، تنها به سرک کشیدن از نقاط دورافتاده شهر بسنده کرده و با نگاه توریستی خودش، درام و داستان  را فدای مرعوب ساختن تماشاگر امروزه از طریق نمایش قمارخانه و آشپزخانه های تهیه و تولید مشروب می نماید.مخاطب شنای پروانه مجبور است که نیمی از فیلم را به تماشای محل زندگی معتادان بی خانمان و قمارخانه ای در جنوب شهر و آشپزخانه ای که در آن  مشروب تقلبی تهیه و تولید می کنند بنشیند که علیرغم بازی خوب علی شادمان و پانته آ بهرام ، هیچ نقشی در پیشبرد درام و ایجاد گره داستانی ندارند و تنها عاملی می شوند که شخصیت اصلی ما را شیرفهم کنند که باید به دنبال یک خبرچین محله ای بگردد.

صحنه هایی همچون گفتگوی امیر آقایی و علیرضا داوودنژاد که  تماشاگر با دیالوگها و زاویه دید انتخابی فیلمساز ، به شکلی ناگزیر با گنده لات قاتل همذات پنداری میکتد ، از آن دست دیدگاههای خطرناکی است که حتی چرخش انتهایی داستان نیز نمیتواند از تاثیر همدلانه آن بکاهد . فیلمساز درست همان مسیری را برای نمایش اراذل کوچه و بازار انتخاب میکند که فیلمفارسی مبتذل پیش از انقلاب ، برای نمایش رقاصه کاباره و فاحشه فریب خورده به آن دست پیدا کرده بود. فرمولی که مجازات بدکاره داستان در انتهای فیلم را تبدیل به بهانه ای برای نمایش جذابیت های بصری و تصویر سازی هم آغوشی و رقص نیم برهنه اش در جای جای فیلم کرده بود.

حالا شاید بتوانیم تاثیر تعیین کنتده قمارخانه فیلم کوتاه بچه خور را که زندگی پسر و دختر نوجوانی  را تحت تاثیر قرار میدهد با نمایش توریستی و بدون دلیل  قمارخانه از همین کارگردان در فیلم بلند شنای پروانه را بهتر درک کنیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا