درباره نمایش ” آمادئوس” به کارگردانی جواد مولانیا
سایت خبری تحلیلی فیلمروز: زندگی ولفگانگ موتزارت،نابغه عالم موسیقی،چون پازلی است که قطعاتی از آن گم شده است.تعدادی از این قطعات را میتوان در آثار ادبی و هنری که درباره و پیرامون این هنرمند عالم موسیقی خلق شده،یافت اما بخشی از قطعات همچنان دست نیافتنی باقی ماندهاند.نمایشنامه مطول پیتر شفر تحت عنوان «آمادئوس» از دیرباز تا کنون،مهم ترین منبع برای تولید فیلم و نمایش با موضوع زندگی و شخصیت هنری موتزارت بوده است.
نمایش «آمادئوس» بیش از هزار شب بر صحنه تئاتر برادوی اجرا شده است.مشهورترین فیلمی که بر مبنای زندگی موتزارت ساخته شده،«آمادئوس» با کارگردانی میلوشفورمن محصول سال ۱۹۸۴است.جدیدترین نمایش بر مبنای متن شفر به مایکل لانگرست تعلق دارد که از چند ماه پیش بر صحنه تئاتر نشنال لندن است.نمایشی که یک دهه پیش منیژهمحامدی با عنوان «آمادئوس» به روی صحنه برد،از تجربیات تاحدودی موفق تئاتر ایران درباره این آهنگساز محسوب میشود.
نمایش «آمادئوس» با کارگردانی جواد مولانیا تلاشی است برای کشف زوایای کمتر دیده شده زندگی موتزارت از جمله حسادت بیمارگونه رقیبش،آنتونیو سالییری(آهنگسازدرباراتریش)،تاثیر قدرت بر هنر و… .
از متن پرحجم شفر،فقط بخش های خاصی برای اجرا انتخاب شده است بی آنکه نمایش از انتقال پیام مستتر در نمایشنامه به مخاطب باز بماند؛ البته دیالوگها و منولوگهای نمایش «آمادئوس» نیاز به بازنویسی دارد.پارهای از جملات در جای مناسب خود استفاده نشدهاند؛در بخشی از نمایش که همسر موتزارت از قبول پیشنهاد بیشرمانه سالییری سر باز میزند و صحنه را ترک میکند،سالییری بی آنکه مخاطبی در صحنه حضور داشته باشد،به تنهایی با خودش حرف میزند!در حالی که بهتر بود صدای سالی یری،بی آنکه سخنی بر زبان جاری سازد،در سالن پخش میشد و تماشاگر صدای ذهن او را میشنید. حال و هوای نمایش «آمادئوس» حاکی از آن است که مولانیا حین خلاصه کردن متن اصلی،به شخصیتپردازی بیش از ماجراپردازی اهمیت داده و توجه خود را بر ویژگیهای رفتاری و کاراکتر خاص موتزارت متمرکز کرده است.
موتزارت شخصیت رازآمیزی داشت و در اینکه به اختلال روانی مبتلا بود،هیچ تردیدی نیست.مهمترین دستاورد جوادمولانیا در «آمادئوس» به نمایشگذاشتن صحیح همین رازآمیزی موتزارت و ابتلای او به بیماری روانی است.موتزارتی که مولانیا ارائه کرده،نابغه دیوانه یا دیوانه نابغهای است که در اوج نارسیسیزم(خودشیفتگی)،جهانی را به آتش میکشد و از هیچ چیز پروا ندارد.نکته بسیار ظریف نمایش،شباهت آشکار چهره و حرکات بازیگر نقش موتزارت(مجید نوروزی) به مایکل جکسون،خواننده و رقصنده آمریکایی است.این تشابه حاکی از زنده بودن و نامیرایی هنر موسیقی است که نسل به نسل و در طول تاریخ تداوم،پویایی و جذابیت خود را حفظ کرده است؛ گویی روح موتزارت سالها بعد در کالبد مایکل جکسون حلول کرده تا نابغهای دیگر صحنهها،گوشها و نتها را به تسخیر خویش درآورد و شهرتی فرامرزی و جهانی کسب کند.
مولانیا در همسانسازی موتزارت و مایکل جکسون هوشمندانه عمل کرده است و با به کار بستن چنین تمهیدی نشان میدهد که نمایش را تنها بر مبنای رمان پیتر شفر بنا نکرده و خلاقیت و دیدگاه خود را نیز در اجرا لحاظ کرده است.مجید نوروزی در بازنمایی اکتها و میمیک مایکل جکسون و تقلید از حرکات موزون این رقصنده بسیار موفق است.دلوین ذبیحی با صدای پرقدرتش، نقش کودکی موتزارت را باوجود تفاوت جنسیتی به خوبی ایفا کرده است؛ به گونه ای که تماشاگر متوجه نمیشود یک دختربچه نقش موتزارت را بازی میکند.نسیم شجاعی با آنکه دیالوگ چندانی ندارد اما در نقش کاترینا میدرخشد.
فصل افتتاحیه دربردارنده کل داستان نمایش است.کارگردان با ظرافتی قابل تحسین،بی آنکه پایان داستان را لو بدهد،فراز و نشیبهای زندگی موتزارت را بدون اتکا بر کلام و فقط از طریق حرکات موزون رقصندهها،در مقدمه به نمایش میگذارد.رقصندههای «آمادئوس» در حقیقت حکم گروه همسرایان در نمایشهای یونان باستان را دارند که نقش راوی را بر عهده میگرفتند و صدای خدایان را به گوش تماشاگران میرساندند.حاصل کورئوگرافی دقیق نمایش،مجموعه رقصهایی است که بخشهای مهمی از داستان و بیوگرافی موتزارت را با زبان حرکت بیان میکنند.جابهجاییهای ریتمیک سریع و عاری از خطای بازیگران (رقصندهها) در بخشهای موزیکال نمایش و اجرای پرشور حرکات موزون در محاصره پارچهها،نشان از تمرینهای مستمر و طولانی دارد که به خوبی به بار نشسته است.نمایش به فراخور حرفه کاراکتر اصلی وموضوع با موسیقی عجین شده است.
نواختن قطعاتی از آهنگهای موتزارت از جمله امتیازات مهم نمایش است.نشان دادن لحظات خلق آثار هنری برای مثال تولد یک ملودی یا ردیف کردن نتها پشت سر هم،بسیار دشوار است اما مولانیا با بازی گیری حرفه ای از بازیگران وهدایت صحیح ایشان به خوبی از پس این کار بر آمده است.شکل گیری نتها در ذهن موتزارت و سالییری باورپذیر از آب در آمدهاند.نوشتن نت روی لباس به دلیل عدم دسترسی به کاغذ،از ایده های بکری بوده که به درستی در نمایش گنجانده شده است.موتزارت و سالی یری هر دو از قلم پر برای نوشتن استفاده میکنند اما اولی بدون جوهر و دومی با جوهر می نویسد!
این خطای واضح از چشم کارگردان پنهان مانده است.نمایش بی بهره از دکور،امکانات صحنه و نورپردازی مناسب است.کارگردان تلاش کرده برای جبران این خلأ،با نشان دادن چند عکس بر پرده،فضاسازی کند اما این تلاش ناموفق است.محتوای کلیشهای و کیفیت بد عکسها و خلوتی صحنه نمایش،آزاردهنده است.تاثیرپذیری کارگردان،طراح لباس و چهره پرداز نمایش از فیلم «آمادئوس» بهطورکامل مشهود است.پوشش کاراکترها،کلاه گیسها و آرایش چهره بازیگران بر مبنای فیلم فورمن طراحی شده است.جواد مولانیا سوژههایی را برای اجرا انتخاب میکند که بعدی جهانی دارند.او از اولین نمایشش «سوءتفاهم» تا دومی،«آمادئوس»،پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته است. این کارگردان جوان راه دور و درازی در عرصه کارگردانی تئاتر پیشرو دارد.«آمادئوس» با وجود همه نواقص و کاستیها نمایشی سرگرم کننده و جذاب از آب در آمده است
منبع: روزنامه قانون