سایت خبری تحلیلی فیلمروز : راز محبوبیت رمان «دایی جان ناپلئون» در چیست؟ پزشکزاد، طنزنویسی که کار خود را از دهه ۱۳۳۰ با نوشتن برای مطبوعات آغاز کرد، نه از گروه ملتزمان ادبی بود و نه جزو آوانگاردها به شمار می رفت. جریان مسلط نقد زمانه نیز چشم بر کار او بست. «صد سال داستان نویسی ایران» (۱۳۶۶) یکی از اولین آثار انتقادی است که «
دایی جان ناپلئون» را به عنوان نمونه ای «جدی» از رمان طنز ایرانی مطرح کرد؛ نمونه ای که، متاسفانه، مانند «فیل در تاریکی»، رمان پلیسی قاسم هاشمی نژاد، عقبه ای نیافت.
«دایی جان ناپلئون»، پس از آن که به عنوان پاورقی مجله فردوسی منتشر شد، در سال ۱۳۵۱ به صورت کتاب درآمد و چند چاپ فروش رفت. اما باز هم توجه منتقدان را برنینگیخت. حتی وقتی به مدد سریال موفق ناصر تقوایی شهره خاص و عام شد، برای نویسنده خود جایی در جمع نویسندگان جاسنگین دست و پا نکرد. زیرا این رمان، مثلا مانند «سووشون» سیمین دانشور، در زمره رمان های ملتزم به گفتمان پرطرفدار غرب زدگی نبود. بلکه با ریشخند شخصیت «دایی جان» که همه جا دست انگلیسی ها را در کار می بیند- قیاس کنید با نقشی که غربی ها در رمان دانشور دارند- و در مرکز توجه قرار دادن «توهم توطئه»، سر به سرِ باورمندان به آن گفتمان هم می گذاشت:
هجو روحیه جمعی مردمی که می کوشند با مقصر جلوه دادن اعراب در اضمحلال شکوه ایران باستان یا بزرگ نمایی نقش غربیان در عقب ماندگی های دوره معاصر، انفعال و مسئولیت ناپذیری خود را پنهان کنند. اگر طرفداران ادبیات متعهد از سر خشم می نویسند، پزشکزاد راه خونسردانه طنز و سرخوشی در پیش می گیرد و شناخت خود از روحیه ایرانی را در داستانی سرگرم کننده و تا حدی واجد ارزش هنری (زیرا نویسنده سلیقه مخاطب هایش را هم در نظر دارد)، به نمایش می گذارد. به قول فورستر، نویسنده «جنبه های رمان»، هر چند رمان زندگی را در قالب زمان نقل می کند، باید حاوی زندگی براساس ارزش هم باشد. این نکته به ویژه، در صحنه پایانی رمان عیان می شود: دوره دایی جان به سر می رسد اما تداوم بیمارگونگی جامعه در دوره های بعد، از طریق نوکر او، «مش قاسم»، که دایی جان ناپلئون متوهم تری شده است، جلوه گر می شود.
بدین سان، رمانی که در حاشیه جریان های مسلط ادبیِ دوره قرار دارد، از حد بازنمایی دهه ۱۳۲۰ و حضور متفقین در ایران فراتر می رود و وضعی کلی تر را بازتاب می دهد که فورستر از آن با عنوان «فرابینی نویسنده» یاد می کند. عامل دیگر محبوبیت این اثر می تواند طنز شیرین/ تلخ آن باشد. رمان و داستان کوتاه فارسی از کمبود طنز و سرخوشی رنج می برد. درحالی که مردم هر فرصتی را برای کنار زدن آوار اندوه و ایجاد شادی غنیمت می شمارند، ادبیات ما زیادی غم زده است. اما پزشکزاد موفق می شود خواننده را در بازی سرخوشانه شخصیت های خود مشارکت دهد و لذت رمان خواندن را به خواننده بچشاند. طنز رمان تا حدی کم توجهی نویسنده به شکل را جبران می کند.
«دایی جان ناپلئون» رمانی است پرحادثه و متکی بر قصه. نویسنده به جنبه اصلی و اساسی رمان یعنی قصه گویی، توجه می کند- در حالی که بی اعتنایی بسیاری از داستان نویسان امروز ما به قصه، یکی از عوامل سقوط تیراژ داستان ایرانی است. پزشکزاد قصه گوی گرم دهانی است که ماجراها را خوب آب و تاب می دهد و به هم می بافد، در نتیجه می تواند مخاطب را تا صفحات پایانی کتاب، در انتظار دانستن ادامه داستان مشتاق نگه دارد. قصه از ایپزودهای خانگی حول یک فامیل تشکیل می شود که اکثر آن ها در یک محل زندگی می کنند. عامل محرک طرح و پیرنگ (plot)، جدل دو شخصیت دایی جان و «آقاجان» است که به مثابه تیپ هایی برآمده از دو نیروی اجتماعی نقش آفرینی می کنند.
آقاجان طبقه متوسط شهری را نمایندگی می کند که دارد جای اشرافیت زمیندار را در سلسله مراتب اجتماعی می گیرد.
او در راه رسیدن به مقصود/ منفعت از هیچ اقدامی رویگردان نیست. حریف وی، دایی جان، در برابر واقعیت غیرقابل تحمل، به پیله خیال هایش می گریزد. زیرا نمی داند، به قول خودش، با «سقوطِ» پیش رو چه کند. پزشکزاد پرتوی از شخصیت کهن الگویی «دن کیشوت» را بر شخصیت داستان خود می تاباند؛ و سایه روشنی از «دن کیشوت» سروانتس را در پس زمینه اثر خود به بازی در می آورد تا بنمایاند واقعیت رمان چیزی جز تخیل نیست. زمان، ماجرای خود را از زندگی می گیرد اما غنایی به آن می بخشد و واقعیتی تخیلی پدید می آورد چشمگیرتر از واقعیت موجود- زیرا واقعیت داستانی، تبلور شکل (فرم) یافته واقعیت موجود است. دایی جان و ملازمش، مش قاسم، دن کیشوت و «سانچو پانزا» را به یاد می آورند.
زندگی دایی جان، شخصیتی که از واقعیت نادلپسند به دژ توهمات خود پناه می برد، نیز بر اثر خواندن رمان تغییر می کند؛ او هم از فرط خواندن کتاب های شهسواری، این بار راجع به ناپلئون، به سرش می زند. از سویی حمایت های نوکر امر را به او مشتبه می کند و از دیگر سو، رقیب او را به درون حصار خیالات می راند. قصه از منظر راوی نوجوانی روایت می شود که هم در غم از دست دادن رابطه عاشقانه خویش است و هم نوستالژی باغ سبز و کهن را دارد. این باغ تصویری از گذشته ای می دهد که چندان نشانی از آن نیست و بیش تر حسرتش باقی مانده است. انتخاب راوی، چگونگی رویکرد نویسنده به زندگی را می نمایاند؛ و شیوه گسترش طرح داستان تابع نظرگاهی است که نویسنده برای روایت آن برگزیده است.
از دید راوی نوجوان، بقیه اعضای فامیل نیز- مثل آن سرگردی که خود را سرهنگ می داند یا آن مامور تامینات که پی جوی قتلی موهوم است- همه خیالاتی اند، تسخیرشدگان و جن زدگانی اند که هیچ یک در جای خود نیستند؛ و حرکت جامعه ای را می نمایانند که جنب و جوش آدم هایش شبیه بازیگران فیلم های سینمایی صامت است. از منظر راوی، و مشاهده رفتار شخصیت هایی واجد شاخصه کاریکاتوری، خودخواهی ها و حقارت هایی که زیر لایه نازکی از وقار پوشانده شده اند، آشکار می گردند. مشاهدات و بدبیاری های راوی نوجوان، او را بیش از پیش به این باور می رسانند که شر نیرویی شکست ناپذیر است. آیا رسیدن به چنین درکی سبب آن می شود که او، در گذری دردناک از نوجوانی به بزرگ سالی، به جست و جوی خود در آینه «اسدالله میرزا» برود؟
همان عاشق شکست خورده و رند ناقلایی که نوجوان را به بی خیالی و دم را غنیمت شمردن فرا می خواند؟ در گذر زمان، رمان «دایی جان ناپلئون» نیروی هنری خود و توان فرابینی نویسنده اش را بروز داد؛ و به تدریج به فهرست «خواندنی ترین رمان های ایرانی» راه یافت. به مدد این رمان، ایرج پزشکزاد (متولد ۱۳۰۶) نَه فصلی، اما صفحاتی از تاریخ ادبیات معاصر را به خود اختصاص می دهد.
اثر بیگانه هراسی
دست مایه کار پزشکزاد احساسات ضدانگلیسی ملموس مردم ایران است که چند دهه رواج دارد.
دید جهان به صورت سیاه و سفید یا در قالب دو قطب خیر و شر، شیوه ای است که برای معنا بخشیدن به کنش های خود، نگرش و رفتار خود و حتی در مواقعی هویت و هستی خود. «خود» غالبا در برابر «دیگری» معنا پیدا می کند. اگر بنا باشد «خود» در مقوله خیر قرار بگیرد، از آن جا که در فقدان شر نمی توان تعریفی از خیر داد، پس اغلب باید شر را اختراع کرد، حتی اگر به نظر برسد که چنین شری احتمالا وجود هم ندارد. این حرف ممکن است ساده اندیشانه باشد، اما یکی از به یادماندنی ترین شخصیت های بااصل و نسب- هر چند مضحک- رمان بسیار معرف ایرج پزشکزاد، «دایی جان ناپلئون»، که در اوایل دهه ۱۹۷۰ انتشار یافته، برمبنای آن ساخته شده است.
استفاده پزشکزاد از این شخصیت شکل پیچیده ای دارد چون با جلب همدلی تمسخرآمیز خواننده نسبت به شخصیتی که وسواس سیاسی اش امر آشنایی است با ظرافت میان خواننده (که چه بسا جنبه هایی از نگرش دایی جان را در خود نیز بیابد) و وسواس شخصیت داستان، یعنی هراسش از انگلیسی ها، فاصله ایجاد می کند. داستان در خلال جنگ جهانی دوم رخ می دهد، و درواقع، درست از سال های پیش از اشغال ایران به دست متفقین آغاز می شود و تا دوران اشغال ادامه می یابد. مکان داستان تهران است. شخصیت های داستان اعضای یک خانواده گسترده اشرافی اند و محل زندگی شان مجموعه ای است از چند خانه و باغ که شاخه های گوناگون این خانواده گسترده هر یک در گوشه ای از آنجا دارند.
دایی جان ناپلئون، که سنش از همه بیش تر است بزرگ خاندان محسوب می شود. رفتار مستبدانه او با دیگران تا اندازه ای احساس خضوع و حتی ترس توأم با احترامی را در آنان بر می انگیزد. اما، در عین حال، نگاه اعضای خانواده به دایی ناپلئون، با ریشخند و تمسخر همراه است. این تمسخر اغلب در لفافه است، ولی گاهی هم نمایان می شود، هر چند نه در حضور او. لقب «ناپلئون» را، درواقع، بچه ها به او داده اندو علتش هم ستایش های اوست از قهرمانش ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه درباره ناپلئون هر کتابی که به دست دایی جان برسد می خواند و سایر اعضای خانواده را هم وادار به خواندنش می کند. از ناپلئون قول هایی نقل (و گاهی جعل) می کندو کلا سعی دارد در همه اقوال و افعالش پا جای پای او بگذارد.
دایی جان ناپلئون؛
ایرج پزشکزاد؛ نشر فرهنگ معاصر؛ چاپ اول (جدید)؛ ۱۳۹۶؛ ۶۹۶ صفحه؛ ۳۸۰۰۰ تومان
میان ارادات، یا به بیان دقیق تر وسواس دایی جان، نسبت به ناپلئون و خصومتش با انگلیسی ها ارتباط مستقیم وجود دارد. اساس به نظر می رسد که تر از انگلیسی ها تمام وجود او را گرفته. او ادعا می کند که در ایام جوانی یکی- دو بار با آن جا جنگیده و پوزشان را به خاک مالیده است. البته درباره چگونگی این جنگ ها، و این که واقعا اتفاق افتاده یا نه، نه هیچ یک از اعضای خانواده چیزی می داند و نه خواننده کتاب. اما نکته مهم این است که دایی جان ناپلئون در پس هر واقعه یا اتفاق بدی که داخل خانواده یا بیرون از آن رخ می دهد دست انگلیسی ها را می بیند. تصورش این است که انگلیسی ها در کمین اند تا انتقام شکست های شان را از او بگیرند. این است که برای بی حیثیت کردن یا نابود کردن او مدام مامور مخفی می فرستند.
این هراس او از انگلیسی ها اغلب باعث نزاع در خانواده می شود، به خصوص وقتی که او بسیاری از اعضای خانواده را متهم می کند که آن ها یا خودشان مستقیما عامل انگلیس اند یا آلت دست عوامل انگلیس اند. حقیقت این است خواننده هرگز نمی تواند اطمینان حاصل کند که آیا دایی جان ناپلئون واقعا رویارویی مستقیمی با انگلیسی ها داشته و یا اصلا در عمرش هی انگلیسی ای دیده یا نه. ظاهرا سیمایی که از انگلیسی ها در ذهن دایی جان شکل گرفت ترکیب مبهمی است از روایت هایی که وی درباره روابط خصمانه ناپلئون با انلگیسی ها خوانده است. حتی می توان فرض کرد که همذات پنداری اش با ژنرال فرانسوی زاده اشتغال خاطر او به موضع ناپلئون علیه انگلیسی هاست.
هراس او از این دشمن خیالی، یعنی انگلیسی ها، به قدری زیاد است که چند تن از اعضای خانواده، و حتی یک بار خدمتکار باوفایش مش قاسم را متهم می کند که جاسسو انگلیس اند. حتی تفنگ بر می دارد که مش قاسم را بکشد. اعضای خانواده پادرمیانی می کنند، و وقتی از مش قاسم درباره چند و چون ماجرا پرس و جو می کنند او تاکید می کند که هرگز در عمرش حتی یک انگلیسی هم ندیده است. با این حال هراس ارباب از انگلیسی ها چنان ذهن مش قاسم را به خود مشغول کرده که او واقعا باورش می شود که نادانسته جاسوس آن ها شده و دستور داشته دایی جان ناپلئون را بکشد. البته با توجه به فضای داستان، رفتار مش قاسم عجیب نیست، چون به عقیده دایی ناپلئون – و همین طور مش قاسم- انگلیسی ها می توانند هر کاری بکنند، حتی م توانند از کسی جاسوس بسازند بی آن که خودش خبر داشته باشد.
محبوبیت کاریکاتوری که پزشکزاد از دایی جان ناپلئون (و مش قاسم) ترسیم می کند و نیز «توفیق فوق العاده رمان»، به قول دیباچه کتاب، بر می گردد به «شخصیت هایی که هم از جهت نحوه زندگی شان و هم از جهت طرز فکرشان طبیعی و ملموس اند.» درواقع برای خوانندگان ایرانی کتاب، این شخصیت ها تجسم فلسفه سیاسی نسبتا رایجی هستند که آن ها اغلب در جامعه شان با آن مواجه می شوند. حتی تا امروز هم، جملاتی نظیر (کار کار انگلیسی هاست» یا «دست انگلیسی ها در کار است» از ایرانیان مسن تر هم نسل دایی جان ناپلئون و نیز گاهی از اشخاص جوان تر شنیده می شود. این نوع نگرش البته ممکن است لبخند به لب خوانندگان رمان پزشکزاد بیاورد، اما در عین حال نمودار تصویری باسابقه و ریشه دار در روح و روان ایرانی است.
ریشه های هراس از انگلیسی ها را (هراسی که پزشکزاد تصویری طنزآمیز از آن در رمان خود می دد) در روابط ایران و انگلیس در دوران گذشته، و به خصوص در دوره قاجاریه، می توان جست و جو کرد. ایران در سراسر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم عرصه رقابت قدرت های غربی برای کسب نفوذ و سلطه بود. با این حساب، شاید تا حدی موجه باشد که نسل دایی جان ناپلئون به انگلیسی ها بدگمان باشد و آن ها را مسئول حوادث سیاسی کشورشان بداند. البته این بدگمانی، همان طور که در رمان پزشکزاد شاهدیم، در بسیاری از موقعیت های زندگی واقعی، به هراسی بیمارگونه تبدیل می شود و به همه جنبه های زندگی ایرانیان، از جمله روابط روزمره مردم عادی، راه پیدا می کند.
دست مایه کار پزشکزاد، درواقع، احساسات ضدانگلیسی ای است که چندین دهه در ایران رواج داشته. بیان قدیمی تر این گونه احساسات ضدانگلیسی که انگلیسی ها را استعمارگرانی ستمکار معرفی می کند رمان «دلیران تنگستان» است. این رمان که عواطف میهن دوستانه ایرانیان و عزم و اراده آن ها را برانگیخت به قلم محمدحسن رکن زاده آدمیت در سال ۱۹۳۱ نوشته شد. داستان در جنوب ایران و در اثنای جنگ جهانی اول در شهر بوشهر و در حوالی منطقه تنگستان رخ می دهد. به دنبال درگیری های انگلیس و ایران بر سر هرات (که در قرن نوزدهم تحت سلطه انگلیس بود) انگیسی ها- که در آن ایام، عملا بر بوشهر حکومت می کردند- با این تصور که دولت مرکزی ضعیف ایران یارای مقابله با آن ها را ندارد، مجال یافتند بیرق انگلیس را بر فراز عمارات حکومتی نصب کنند.
این عمل انگلیسی ها آتش وطن دوستی را در بسیاری از ایرانیان ساکن بوشهر و به خصوص در این فرماندهان ایالات محلی شعله ور کرد و آن ها برای جنگ با نیروهای اشغالگر، ارتش کوچکی را سازمان دادند. رکن زاده با نوشتن این رمان دو هدف را دنبال می کند: نخست ستایش از قهرمانان گمنام ایران که به رغم شمار کم، دلیرانه با مهاجمان جنگیدند و دوم که شاید به اندازه ولی مهم باشد، ارائه شرحی تاریخی، هر چند داستانی، برای خوانندگان کتاب درباره نقشه های استعماری انگلیس در ایران. شخصیت های انگلیسی رمان افرادی سنگدل و موذی اند و به ایرانیان ذره ای رحم نمی کنند. در رمان، ظلم و جور و سایر اوصاف انگلیسی ها به دیگر اروپاییان هم تعمیم داده می شود.
احساسات رییس علی، برجسته ترین قهرمان ضدانگلیس تنگستان، بازتاب احساسات نویسنده و مخاطبان رمان او در دو دهه بعد است: «حقیقتا اروپایی ها مردمان جابر ستمکاری هستند و جز این که در صنایع و ساختن آلات قتّاله از ما پیش افتاده اند دیگر مزیتی بر ما ندارند. عجیب آن است که آن ها ما را وحشی می پندارند حال آن که اخلاق و رفتار خودشان از وحشی های افریقا هم به مراتب بدتر است! آیا این همه خون ریزی های بیجا، این همه کشتارهای بی معنی این هم ظلم و آزار و قساوت قلب، دلیل بر وحشی گری و خونخواری آن ها نیست؟ این توپ های کروپ و مسلسل و این کشتی های زره پوش و گاز خفه کن و تانک ها برای چیست؟ برای کشتن نوع بشر! برای اطفای نایره شهوت و طمع برای استفاده مادی!»
• این نوشتار بخشی از کتابی است که ترجمه کامل آن توسط نشر نامک منتشر خواهدشد.
منبع: ماهنامه اندیشه پویا