مسعود فراستی یا چگونه یاد گرفتم دست از نقد نویسی بردارم و به سلبریتی بودن فکر کنم
سایت تحلیلی خبری فیلمروز/کمال پورکاوه:۱- همواره بر این عقیده ام که نقد ، یادداشت ، نوشته و یا هر کلامی که در توصیف هر پدیده هنری از جانب شخصی منتشر میشود، بیش از آنکه بخواهد اثر مورد بحث را مورد واکاوی قرار دهد ، خود منتقد را توضیح میدهد.چرا که به گمانم نقد ، نگاه کردن به هنر از دریچه ذهن منتقد است.در این میان منتقد ، با اتکا به استدلال و دایره واژگانی که برای بیان و توضیح استدلال مورد نظر خود انتخاب کرده است ،میزان درک و دریافت خود را از اثر مورد بحث به نمایش می گذارد. اینجا است که هر نقد و نوشته و یا بحث کلامی ، به راحتی میتواند بیش از خود اثر ، شخصیت منتقد را برای خوانندگان و بینندگانش برملا سازد.در این میان برای علاقمند ریز بینی که میکوشد چیزی را ناخوانده نگذارد و نادیده نگذرد، این استدلال و دلایل منطقی منتقد است که مقدم بر موضعگیری او ( که آیا این فیلم خوب است و یا بد است ) از اهمیت بالایی برخوردار می شود.تفاوت های منتقد خوب و بد، تفاوت یک نوشته حاوی اظهار نظر ساده با یک تحلیل مبتنی بر استدلال و اصول زیبایی شناسی بصری و فرمی از همین جا آغاز می شود. جایی که استدلال همواره بر تکرار توصیفات و عبارات بی معنی ارجحیت پیدا می کند.
۲-وقتی پای استدلال در بیان مفهوم نقد سینمایی به میان می آید ، آن گاه به کار بردن عبارات توصیفی و بی معنی ای چون : ” درآمده است” ، ” در نیامده است” ، ” این فیلم صداقت دارد” ، ” فیلم گرم” ، ” فیلم سرد” ، ” فیلم شریف” ، ” فیلم نجیب” ، ” این فیلم یقه شما را میگیرد و تا به انتها رها نمی کند ” و … که در بسیاری از نوشته ها و گفتار منتقدان دیده می شود، از سکه می افتد .مسعود فراستی ،بعنوان شناخته شده ترین منتقد حال حاضر ، علیرغم ادعایی که درباره فرم ، منطق و استدلال دارد ، در اغلب نقدهای تصویری اش ، چنان استفاده مکرر و تهوع آوری از این عبارات بعمل آورده است که بعضی از اهالی سینما او را با نام ” آقای در نیامده ” می شناسند .
۳- مسعود فراستی را از میانه دهه هفتاد میشناسم ، یعنی زمانی که هنوز مخاطب عام امروزه که سینما را از طریق تلویزیون و شبکه های اجتماعی می شناسد ، هنوز حتی با نام او نیز آشنا نشده بود. فراستی همچون دیگر منتقدان فعال در رسانه ، بیشتر برای علاقمندان جدی سینما نامی آشنا به شمار میرفت ، جایی که با انتشار کتاب “ده فیلم ده نقد” خودش ، اغلب تصورات عمومی راجع به فیلم های محبوب آن زمان را به بازی می گرفت و همین مخالف خوانی اش من را مشتاق خواندن نوشته هایش میکرد. چرا که هر لحظه منتظر بودم کسی بیاید و با استدلال های جدیدش ، تمام آموخته های قبلی مرا مهر باطلی بزند و درک و دریافت جدیدی برایم باز کند. اما مطالعه آن کتاب ، دستاوردی جز سردرگمی برای من به همراه نداشت ، آن جایی که نویسنده در نقد خودش بر روی فیلم “دیده بان” ساخته ابراهیم حاتمی کیا می نویسد: ” دیده بان را دوست دارم، به خاطر صفا، سادگی و مهربانی اش و سپیدی نگاه بی تکلّفش، و این مهم با شخصیت سازنده اش همانندی و همخوانی دارد.” . اینکه منتقدی یک فیلم را به خاطر عبارت غیر قابل اندازه گیری ای چون ، سادگی، صفا و مهربانی اش بتواند دوست داشته باشد ( راستی مهربانی یک فیلم را چگونه میتوان تعیین و یا اندازه گرفت؟ اصولا ویژگی و مشخصات فیلم های مهربان کدامند؟ ) بیش از آنکه خود فیلم دیده بان را به خواننده اش توضیح دهد ،تنها میتواند شخصیت خود منتقد را برای او آشکار سازد.
فراستی در ابتدای نقد خودش بر روی فیلم “دیده بان” شرح مفصلی از نخستین دیدارش با کارگردان ( ابراهیم حاتمی کیا) آورده و ضمن تاکید بر چهره و چشم و مدل موی فیلمساز این طور نتیجه میگیرد که : ” با خود گفتم این جوان با این چهره معصوم و مهربان و با این چشمان با حیا نمیتواند فیلم بدی از نظر حس و حال بسازد”!!!
به نظرم آمد اگر ملاک و معیار منتقد ما چهره معصوم و چشمان با حیا فیلمسازان است ، پس آنگاه تکلیف ما با جان فورد ( که در هنگام فیلمبرداری دلیجان یک چشم خود را از دست داد ) و یا آلفرد هیچکاک ( که هیچ گونه معصومیتی در نگاه و رفتارش دیده نمیشود ) که به شکل مداوم از جانب منتقد ما تحسین میشوند چیست؟آیا جز این است که منتقد ما برای عقب نماندن از بیان علایقش نسبت به اسطوره های سینمای جهان ، ناگزیر از ابراز علاقه به فیلمسازانی از این دست شده است؟ اصلن خود فراستی با گفته و نوشته هایش درباره برگمان ، فورد و هیچکاک ، تا چه اندازه توانسته است ، علاقمندان را با سینمای آنها آشنا کرده و برای دیدن آثارشان ترغیب نماید؟حتی دفاعیاتش از آثار شهید آوینی که گاه به مانیفستهای ایدئولوژیک پهلو می زند نیز ، آنقدر با لفاظی های توام با قربان صدقه درآمیخته است که مخاطب شناخت چندانی از نوع سینمای کارگردان مود علاقه منتقد پیدا نکرده و با مشتی عبارات کلی همچون : بهترین فیلمساز مستند ، دغدغه مند ، مسلط به فرم روایی و غیره سردرگم باقی میماند.
۴-فراستی امروز ، به لطف حضور مداومش در تلویزیون و شبکه های اینترنتی و اخبار اینستاگرامی، حضوری آن چنان متفاوت تر از قبل پیدا کرده است که شمایل او را از یک منتقد سینمایی به یک شومن معترض تقلیل داده است.اگر او تا دیروز میان اهالی و علاقمندان سینما چهره شناخته شده ای بود ، حالا به لطف حضور همیشگی اش در تلویزیون و رسانه های جمعی تا به اندازه پیش رفته است که همپای با سلبریتی های شبکه های مجازی ، عده ای از دوست داران عمدتا جوانش برای او صفحه هواداری درست کرده و در این سو و آن سوی شبکه های اجتماعی به هر مخالفی حمله کرده و از مرید خود دفاع میکنند .فراستی با درک قدرت و تاثیر تلویزیون به خوبی دریافته بود که در سایه انحصار اهدایی دوستانش ، به راحتی میتواند افکار ، عقاید و ایدئولوژی خود را با طیف وسیعتری به اشتراک گذاشته و هواداران بیشتری را هم با خود همراه سازد.او علیرغم اینکه از چهارچوبهای اجرایی برنامه عامه پسندی مثل ” دورهمی ” بیزار است ، اما آنقدر به تماشاگران همین برنامه عامه پسند احتیاج دارد که برای حضور در این برنامه تردید نمیکند.او دقیقن در برنامه ای حضور پیدا میکند که بسیاری از تماشاگرانش مخاطبان همان فیلم هایی هستند که فراستی از آنها به اسم آشغال یاد میکند .جذابیت یک برنامه گفتگو محوری که عمده تمرکزش را از ورود به زندگی خصوصی سلبریتی ها وام میگیرد و به این بهانه مخاطبان بسیاری را نیز با خود همراه میسازد، تفاوت چندانی با جذابیت های فیلم مطرب که هنرپیشه محبوب مردم را در قامت یک خواننده کاباره ای به تصویر می کشد ندارد.
۵-در خرداد سال ۹۵ ، حضور مسعود فراستی در مجلس شورای اسلامی و دیدارش با اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس و هشداری که نسبت به حضور مدیران دو تابعیتی در ترکیب داوران جشنواره فیلم فجر داد و گلایه هایی که نسبت به حجاب بازیگران آخرین فیلم کیانوش عیاری ( کاناپه) مطرح کرد ، جنجال های زیادی را در فضای سینمای کشور بوجود آورد، تا جایی که بسیاری، تاثیر گذاری بر روند سیاست گذاری های فرهنگی نظام را نه از طریق گفتگوی درون سینمایی که با اتکا به فشارهای سیاسی ، از جمله نقش هایی میدانستند که فراستی را از مقام یک منتقد فیلم خارج کرده و به سطوحی دیگر متمایل میسازد.حالا فراستی نشان میداد عامه پسندانه کردن نقد فیلم و تغییر جایگاه منتقد به سلبریتی اجتماعی ، بیش از هر نوشته مستدل و قابل اعتنا میتواند بر جامعه ای تاثیر بگذارد که از سیاستمدار تا راننده تاکسی اش به دنبال شنیدن حقیقت از زبان انسانهای مشهور هستند .
۶-وقتی در برنامه هفت ویژه جشنواره فیلم فجر و به هنگام نقد فیلم ” ۲۳ نفر” با عباراتی کلی و حیرت آور به شکلی ناباورانه این فیلم ساخته موسسه اوج را با آثار جان فورد مقایسه میکند و بلافاصله با عوامل و دست اندرکاران فیلم روبوسی کرده و آنها را در آغوش گرفته و تبریک میگوید، به نظر میرسد که در نظر او ،نقد فیلم چیزی جز دستاویزی برای نیل به مقاصد دیگر نیست .به راحتی میتوان به این نتیجه ساده رسید که منتقد دوست داشتنی ما علیرغم گردآوری کتاب های قطور ، نه جان فورد را می شناسد و نه برای نقد فیلم حرمتی قائل است.در این مسیر همه چیز میتواند به نفع خواسته های منتقد تغییر مسیر داده و به ابتذال کشیده شود.آیا صحنه ای مبتذل تر از این دیده اید که در هنگام برگزاری جلسه مطبوعاتی فیلمی دیگر از موسسه اوج ، منتقد نام آشنای ما ،بدون دعوت به بالای سن برود و در ازدحام دوربین عکاسان و فیلمبرداران به فیلمساز تبریک بگوید و او را در آغوش کشد؟ طبیعتا کسی که عامل رفتاری چنین مبتذل است، در هنگام سخن گفتن از ابتذال حاکم بر سینمای ایران ، حکم همان نماینده مجلسی را پیدا میکند که در رسای فساد اقتصادی در صحن علنی مجلس سخنرانی می کند و کمی بعد حضورش در پرونده فساد خودرو سازان رسانه ای می شود.
۷-بی معیاری در نقد فیلم تمام آن چیزی است که منتقدانی از جنس فراستی را از دیگر منتقدان فعال در سینما متمایز میکند.مشخص نیست چطور میتوان هم هوادار برگمان بود و هم از اخراجی های مسعود ده نمکی دفاع کرد، هم طرفدار هیچکاک بود و هم فیلمنامه پر حفره متری شش و نیم را ستایش کرد.جمله ای از نقد او بر فیلم ” هامون “را به یاد می آورم که نوشته بود :” هامون صبح با رویا از خواب بر میخیزد و دم غروب خود کشی می کند ” ، متاسفانه داریوش مهرجویی بدون اجازه جناب فراستی ، هامون را نه در غروب که در طلوع صبح روز بعد روانه دریا میکند و منتقد ریز بین ما را با دریافت های شخصی اش که ناشی از تمرکز نداشتن بر فیلم پیش رو است تنها می گذارد.
۸-عده ای از هوادارن مسعود فراستی ” شجاعت” او را در به قول خودشان ” کوبیدن” فیلم هایی چون ” پایان نامه” و ” شبی که ماه کامل شد ” ستوده اند و او را تنها کسی دانسته اند که شهامت نقد چنین آثاری را داشته است.جدای از اینکه چقدر میتوانیم نوشته های شتابزده ای از این دست را جدی تلقی کنیم، باید به این نکته ساده بیندیشیم که ما بیشتر از اینکه نیازمند شجاعت منتقد در بیان موضعگیری باشیم،نیازمند شنیدن استدلال آن منتقد در تشریح همان موضعگیری ها هستیم، چیزی که این روزها در سایه در آغوش گرفتن ها و ابراز ارادت ها و نظرات مضحک به سختی می تواند به دست آید.