معرفی پنج سریال جاسوسی که طراوت تازهای به این ژانر بخشیدهاند.
سایت تحلیلی خبری فیلمروز/ کمال پورکاوه: با اتمام پخش سریال گاندو از شبکه سوم سیما، علیرغم تمام ضعفهایی که در نوع اجرا و ساختار آن خودنمایی میکرد، عوامل آن موفق شدند با تاکید مداوم بر واقعی بودن حوادث و شخصیتهایی که در مناسبات سیاسی امروزه مطرح شده اند، نظرهای بسیاری را به خود جلب کنند. همین مساله، بحثهای فراوانی اعم از موافق و مخالف بوجود آورده که جدای از درست یا نادرست بودنشان، عباراتی، چون ژانر سیاسی- جاسوسی، شگردهای جمع آوری اطلاعات، نفوذ و معاملات پشت پرده سیاسی را در میان مردم و شبکههای اجتماعی به میان آورده است.
در این بین موافقان سریال، دلایلی، چون بی پروایی نویسنده و کارگردان در نزدیک شدن به دنیای پر از رمز و راز جاسوسها در جامعه امروز ایران را نشانه موفقیت اثر دانسته و مخالفانش با اشاره به ضعفهای ساختاری که در نحوه نمایش شخصیتها و کشمکشهای میان آنان خود نمایی میکند؛ «گاندو» را بی هیچ ظرافتی در تولید، اثری هدر رفته تلقی میکنند که با نگاه جانبدارانهاش، گاه به نقد دولت حال حاضر نیز پهلو میزند.
بی آنکه بخواهیم وارد نقد این سریال پر حاشیه بشویم، به نظرمان آمد حالا که بحثهایی مثل نفوذ جاسوسها در دستگا ههای علمی- امنیتی و جذابیتهای ژانر جاسوسی و نمایش کاراکترهای مرموز در سینما وتلویزیون باب شده، بتوانیم تعدادی از سریالهای جذابی که با اتکا به همین مباحث از شبکههای مختلف تلویزیونی در سراسر جهان نمایش داده شده اند را معرفی کنیم:
۱. سریال ۲۴
در روزهای پس از واقعه یازدهم سپتامبر آمریکا و حمله تروریستی گروه القاعده به برجهای تجارت جهانی، بحث هایی، چون امنیت ملی و مبارزه با تروریسم از طریق دریافت اطلاعات برپایه یک سیستم جاسوسی منظم و حساب شده، همواره در میان مردم و مسئولین سیاسی آمریکایی شنیده میشد. بزرگترین فاجعه تروریستی سالهای اخیر در حالی به وقوع پیوسته بود که بسیاری از کارشناسان ضعف اطلاعاتی سیستمهای امنیتی آمریکا و نفوذ نیروهای القاعده در ارکان قدرت را، دلیل عمدهای بر وقوع این اتفاق هولناک میدانستند. سریال۲۴ که با تهیه کنتدگی کیفر ساترلند و بازی او در نقش جک بائر بعنوان قهرمان مصمم و زخم خورده داستان که در هر فصل با کشف طرح و توطئه تروریست ها، آمریکا را از یک فاجعه بزرگ نجات میداد، از آن دست آثار تلویزیونی پر طرفداری به شمار میآمد که بیشتر اعتبار و محبوبیت خود را مدیون جسارت در فیلمنامه دقیق و هوشمندانهای است که حتی از نمایش بازیهای قدرت در بالاترین سطح و خیانت یک رئیس جمهور به کشور خودش نیز ابایی ندارد
طراحی و گردآوری تعدادی از زبدهترین متخصصین آی تی و تحلیل اطلاعات در واحدی به نام سی تی یو (واحد مبارزه با تروریسم) و درگیریهای کاری و خانوادگی آنها با یکدیگر چنان کشمکشی را در سریال به وجود میآورد که شاید نفس گیرترین قسمت آن را در بتوان در بازی عشق و خیانت جک بائر و نینا مایرز دانست که مسیر داستان را به یکی از پیچیدهترین و پیش بینی ناپذیرترین واکنشها و رفتار شخصیتها وارد میکند. مسیری که سالها بعد تولید کنندگان سریال «بازی تاج و تخت» نیز با اتکا به همین رویه، ضمن غافلگیر کردن تماشاگر و نمایش کشته شدن مهمترین شخصیتهای داستان، به تمام ذهنیتهای از پیش ساخته شده او رودست میزنند.
۲. سریال میهن (Homeland):
اگر جک بائر در سریال ۲۴ با اتکا نیروی نظامی تحت اختیارش و اطلاعاتی که از واحد جاسوسی به دست میآورد، اقدام به دفع حملات تروریستی در خاک آمریکا میکرد، این بار کلیر دنس در نقش کری متیسون و بعنوان یک افسر عملیاتی سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) با اتکا به شگردهای خاص خودش در جمع آوری اطلاعات میکوشد سایه سنگین تروریسم و نفوذ به سیستم سیاسی آمریکا را از این کشور دور سازد. کری متیسون با استفاده از خبرچینهایی که در مناطق مختلف دنیا به استخدام خود درآوده است، گاه با تکیه بر شنود مخفیانه و غیر قانونی و گاه با استفاده از جذابیتهای زنانه اش، شمایلی از یک کاراکتر نمایشی جذاب را ارائه میدهد که مهمترین جلوه اش را میتوان در از هم گسیختگی زندگی خصوصی و خانوادگی او دانست. جایی که تولید کنندگان سریال با نزدیک شدن به ابعاد مختلف شخصیت یک جاسوس مونث که کار و شغلش را به همه چیز ترجیح داده است، از دست رفتن امنیت خانواده را بهایی برای به دست آوردن امنیت ملی کشور میدانند
بی پروایی کری متیسون در نزدیک شدن به دنیای تروریستها، در کنار نمایش همکاری و معاملاتی که نیروهای اطلاعاتی کشورهای مختلف به شکلی محرمانه با یکدیگر در حال انجام آن هستند با اتکا به ارجاعاتی که سریال به وقایع سیاسی روز ارائه میدهد، همه و همه باعث شد که سریال هوملند یکی از پر مخاطبترین سریالهای جاسوسی در این سالها باشد
۳. ایستگاه برلین (berlin station):
این سریال محصول شبکه اپیکس با بازی ریچارد آرمیتاژ، داستان یک مامور وزارت اطلاعات آمریکا (سیا) است که برای کشف عامل انتشار اخبار و اطلاعات از واحد سازمان سیا در آلمان، خودش را به برلین میرساند تا ردپای افشاگری به نام توماس شاو را که بسیاری از اطلاعات محرمانه را برای عموم پخش میکند پیدا کند. سریال ایستگاه برلین بیش از هر چیر بر نحوه عملکرد و چگونگی دستیابی و ردیابی اطلاعات نیروهای سازمان جاسوسی کشورهای مختلف تاکید کرده و در این میان دشواریها و ترسهایی که گریبانگیر سرنوشت شخصیتهای مختلف میشود را دنبال میکند. تمرکز سریال بر روی روابط بین اعضای یک سازمان جاسوسی مستقر در کشوری دیگر که میکوشند در عین زیرکی وپنهان کاری برای دور زدن قوانین، رابطه مسالمت آمیز خود را با عوامل اطلاعاتی کشور آلمان نیز حفظ کنند؛ اما در این بین و هر چند وقت یک بار، در سایه افشاگریهای همان عامل نفوذی مرموز، به چنان بحرانی گرفتار میآیند که مجبور از قربانی کردن تعدادی از اعضای خود میشوند.
اینجا است که سریال «ایستگاه برلین»، ما را با دنیایی مملو از بی اعتمادی آشنا میسازد که اضطراب و خیانت دو سویه همیشگی آن را تشکیل میدهند
۴. سریال آمریکاییها (Americans):
سریال آمریکاییها که توسط یک افسر سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نوشته و ساخته شده است به وقایع جنگ سرد و نبرد اطلاعاتی بین دو ابر قدرت بزرگ جهان یعنی آمریکا و شوروی سابق میپردازد. وقتی تفاوتهای بین نظام کمونیستی شوروی و نظام سرمایه داری آمریکا آنها را به تقابلات ایدئولوژیک، نظامی، اقتصادی و فرهنگی کشاند، این نبرد اطلاعاتی و مهارتهای نفوذ در دستگاههای امنیتی هر دو کشور بود که جای نبرد نظامی میان دو اتحاد بزرگ شرق و غرب را گرفته بود.
سریال امریکنز داستان زن و مرد جاسوسی است که توسط کمونیستها شوروی انتخاب میشوند تا با همدیگر ازدواج کنند. آنها پیش از این هیچ وقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند، اما بخاطر آرمانهای شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی وارد کشور آمریکا شده و اقدام به جمع آوری اطلاعات نمایند. اما شاید راز موفقیت سریال در این باشد که تنها به وجه جاسوسی ماجرا بسنده نکرده و با نزدیک شدن به شخصیتهای مرکزی داستان، کشمکشها و چالشهای خانوادگی که این دو جاسوس با آن روبرو میشوند را نیز به جذابیتهای درام اضافه میکند. این جا است که سریال، گاه در بطن تم جاسوسی خودش به سریالهای خانوادگی نیز پهلو زده و تماشاگر را با خود همراه میسازد.
۵. مدیر شیفت شب (Night manager):
مینی سریال «مدیر شیفت شب» که سال۲۰۱۶ از شبکه بی بی سی پخش شد، یکی از هیجان انگیزتزین سریالهای جاسوسی تاریخ تلویزیون است که توسط سوزان بیر (کارگردان فیلم قفس پرنده با بازی ساندرا بولاک) کارگردانی شده است. داستان سریال اقتباسی است از روی یکی از رمانهای جان لوکاره نویسنده بریتانیایی که او هم خود زمانی جاسوس سازمان امآی۶ (سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا) بوده و سالها بعد به نوشتن رمان از روی خاطرات و وقایعی که در آن دخیل بوده و یا پیگیری میکرده است میپردازد.
در این سریال شش قسمتی، «جاناتان پاین» مدیر شیفت شب یک هتل لوکس در قاهره است که به شکلی ناخواسته و با اسنادی که یکی از مسافران زن هتل درباره یک معامله غیر قانونی اسلحه به او میدهد، پایش به جاسوسی و افشای اسناد این گروه مرموز باز میشود. ماجرا وقتی پیچیده میشود که یکی از شاخههای سازمان جاسوسی بریتانیا از او میخواهد برای دریافت اطلاعات بیشتر، به درون این شبکه قاچاق اسلحه نفوذ کند. شبکهای که ریاست آن را یکی از باهوشترین و بی رحمترین دلالان اسلحه به اسم «ریچارد روپر» به عهده دارد. «هیو لوری» (که پیشتر او را در نقش اصلی سریال دکتر هاوس دیده بودیم) یکی از درخشانترین بازیها را در نقش دلال اسلحه (ریچارد لوپر) به نمایش گذاشته و «الیزابت دبیکی» هم بعد از نقش آفرینی اش در فیلم «گتسبی بزرگ» به همراه لئوناردو دی کاپریو، با آن نگاههای نافذش، شمایل تاثیر گذاری از معشوق اغواگر زخم خورده را پیش روی تماشاگر میگشاید.
اگر ما «دون کورلئونه» در فیلم «پدر خوانده» را از طریق سیمای مافیایی با نوعی از اخلاق گرایی سنتی میشناختیم که خانواده و ارزشهای خانوادگی را به همه چیز ترجیح میداد، «ریچارد لوپر» سریال «مدیر شیفت شب»، بی اعتنا به اخلاق گرایی سلف پیشین خود، برای به دست آوردن منافع بیشتر حاضر است خانواده و معشوق خود را نیز به بازی بگیرد. شاید همین بی اعتقادی شخصیتهای سریالهای جاسوسی امروز است که فضای هولناک بی اعتمادی را نیز به تماشاگر امروز انتقال داده است.
پی نوشت: جلب نظر و گاه فریب تماشاگر با عبارتهایی نظیر: «این یک داستان واقعی است»، راه چندانی به موفقیت یک اثر باز نخواهد کرد. سینما و تلویزیون بیش از آن که درگیر واقعیتهای پیرامون ما باشند، تحت تاثیر آن هستند؛ تمام پنج سریالی که در این یادداشت به معرفی آنها پرداختیم، همه به نوعی از حوادث و شخصیتهای واقعی الهام گرفته و در مواجهه با داستان پردازی سینمایی مجبور از رعایت اصول درام، برای درگیری بیشتر با تماشاگر شدهاند. واقعیت حکم همان کلید با ارزشی را دارد که خلاقیت نویسنده و کارگردان را به کار انداخته تا با کمک آن جهانی قابل درک برای مخاطب بیافریند.
نوشته: کمال پورکاوه
منبع: برترینها