ملاقات در حسن آباد / نقد فیلم ” رفتن ” ساخته برادران محمودی
ملودرام آقای محمودی
سایت تحلیلی خبری فیلمروز: فیلم “رفتن” ساخته برادران محمودی ، مجموعه ای غریب از امیدواری و نا امیدی است .تقسیم کار تحسین برانگیز نوید و جمشید محمودی که جلوه اش را در نماهای ابتدایی فیلم ، جایی که تصویر نگران و مردد “نبی” بر روی جاده و نور ماشین هایی که در تاریکی شب در رفت و آمد هستند، سوپر ایمپوز شده و حرفهای هشدار دهنده ای که از زبان مسئول قاچاق مهاجران در رابطه با خطرات راه پیش رو، بر روی تصویر شنیده می شود ، تماشاگر را با یک غافلگیری تمام عیار به وسط بحران مهاجرت “نبی” از افغانستان به اروپا پرتاب کرده و برای روبرو شدن با اثری درگیر کننده امیدوار می سازد .
بعد از ساختن چند تله فیلم و سریال و فیلم موفق “چند متر مکعب عشق” ، حالا شاید بتوانیم برای برادران محمودی با اتکا به کارگردانی روان و میزانسن های حساب شده ای که در چند صحنه از فیلم “رفتن “خودنمایی میکند( نگاه کنید به فصل موتور سواری نبی و زلمای که شات دو نفره آنها در جاده در پلان بعدی به شات تک نفره از موتور سواری زلمای قطع می شود و تماشاگر را برای تعقیب سرنوشت نبی در ابهام و انتظار قرار می دهد ) ، حساب ویژه ای در سینما باز کنیم و علیرغم ضعفهایی که در فیلمنامه و کارگردانی به چشم می آید ، کارهای بعدی آنها را به انتظار بنشینیم .
فصل صحبت کارگران افغانی در ساختمان نیمه کاره که با نمایی از پشت سر “نبی”در فورگراند و فولو بودن دیگر کارگران در بک گراند خودنمایی میکند ، در میزانسنی مشابه ، به نمایی از پشت سر “فرشته ” قطع می شود که در حال گفتگو با همسر یکی از کارگران ساختمان است که چهره اش به دلیل فولو بودن تصویر در بک کراند دیده نمی شود . استفاده از این نوع میزانسن های متناظر که با ابزار و ادبیات سینما ، همدلی و همراهی کاراکترهایش را به رخ تماشاگر مشتاق می کشاند ، آنجایی به نا امیدی تبدیل می شود که فصل مهم و کلیدی اولین ملاقات “نبی” و “فرشته” در میدان حسن آباد ، به ابتدایی ترین شیوه و بدون انتقال هیچ حس و حالی و تنها با اتکا به نمایش چهره جستجوگر آنها در میان جمعیت برگزار می شود .
اجرای بی رمق و تلویزیونی دعوای کارگر ساختمانی با “نبی”، در کنار فصل کتک خوردن اش در آن تونل بیابانی که با اتکا به چهره پردازی ناقص ، بازی نمایشی رضا احمدی( نبی) و میزانسن های تخت کارگردان از دست رفته به نظر می رسد ، از آن دست مواردی است که فیلم ” رفتن ” را به مجموعه ای از نبوغ و نا امیدی برای توصیف کارگردانانش مبدل ساخته است .جدای از حضور زائد و بی ثمر کاراکترهایی با بازی شمس لنگرودی و نازنین بیاتی ، شاید بتوان ضربه اساسی فیلم را از جانب فیلمنامه ای دانست که با پایان بندی واقع گریزش ، اساس فیلم را زیر سوال می برد .جایی که “نبی”، بعد از بسنده کردن قاتلینش به ضرب و شتم او ، بی هیچ دلیلی همچنان اصرار بر سفر و مهاجرت غیر قانونی به اروپا دارد و فیلمنامه نویس به سبک ملودرام های هندی ، می کوشد اشک و آه تماشاگرش را با ارائه نریشن پر سوز و گداز “نبی” و نمایش چهره دوان دوان فرشته برای رسیدن به گاراژ محل انتقال مهاجرین که طبق فرمول همیشگی قرار است دیرتر از زمان مورد نظر به محل معشوق برسد ، در آورد.
گر چه ” رفتن ” با تکیه بر تم آوارگی ، نتوانسته است رابطه عاشقانه میان نبی و فرشته را برجسته نماید ، اما فرشته حسینی ، (بازیگر نقش فرشته) ، با بازی در خور اعتنایی که از خود نشان میدهد ( نگاه کنید به بازی صورت و چشمان مردد او که در صحنه نشستن او بر صندلی جلو ماشین ، عشق و نگرانی را توامان به نبی و تماشاگر منتقل میکند) چنان عنصر عشق و شکنندگی رابطه را در فیلم پایه ریزی میکند که برگزیده شدنش بعنوان بهترین بازیگر جشنواره مراکش را ناگزیر جلوه می دهد.
نوشته : کمال پورکاوه