اخبارسینمای ایراننقدنقد و یادداشتهمه مطالب
نگاهی به فیلم “قانون مورفی” ساخته رامبد جوان
تلاش ناموفق برای کمدی موقعیت
اگر «قانون مورفی» را از نامآورترین عنصر آن یعنی «رامبد جوان» شروع کنیم، با پنجمین تجربه سینمایی کارگردانی سروکار داریم که هم درام خانوادگی را آزمایش کرده، هم به سمت کمدی بچهدبیرستانیها رفته و هم برای کارگردانی موفق یک فیلم جنایی، نامزد سیمرغ شده است. این یعنی تا همین جا با کارگردانی طرفیم که برخلاف سینمای یکدستسازی شده ایران در فضای درامهای غالبا سیاه اجتماعی، نسبت به ژانرهای متنوع دیگر اشتیاق نشان میدهد. از طرفی ارتباط مستمر چندساله جوان با مخاطب تلویزیونی در خندوانه، نبض پسند عامه را هم زیر سرانگشتان او قرار داده است. قانون مورفی، آخرین نمونه از همین اشتیاق و ذائقهسنجی است؛ اشتیاق به تست زدن یک کمدی اکشن استاندارد، مملو از صحنههای تعقیب و گریز پرتنش با ماشین در خیابانهای تهران یا سوار بر قایق در رودخانههای شمال یا حتی دواندوان در بازار میوهوترهبار، اما در عین حال حاوی دستمایههای همیشه جالب برای مخاطب عام است؛ مثل عناصری از داستانهای پلیسی و شوخیهای کلامی. جوان از پس کارگردانی یک اکشن پرسروصدا دستکم باتوجه به تجربههای محدود سینمای ایران در چنین ژانری نسبتا برمیآید، در صحنههای دشوار به فیلمهای زیادی ارجاع میدهد و با استفاده از کمدینهای خندوانه و شوخی با هندوانه، تجربه تلویزیونی خودش را هم تداعی و زنده میکند. تا اینجا علیالقاعده باید همه چیز برای لذت بردن تماشاگر مهیا باشد.
انهدام یک فرصت برای فیلمنامهنویسی
اما طبق «قانون مورفی» وقتی همه چیز مهیاست که از یک فیلم لذت ببرید دقیقا هیچ قصه خوبی درست روایت نمیشود! چون از بدحادثه، این فیلم هم مثل هر سینمایی داستانی دیگری نه از کارگردانیاش که با فیلمنامهاش شروع میشود. مخاطب عام بیش از هر چیز دنبال شنیدن یک قصه جالب با یک روایت منسجم است و این کاری است که رامبد جوان، فرصت زیادی برای تمرینکردنش نداشته است. فیلمنامه قانون مورفی، عملا یک کلاژ بدون چفت و بست است که به محض آن که تلاش کنی تا یک شخصیت را پی بگیری، آن را رها میکند و دیگری را پیش میکشد. خردهقصههایی مثل فرار دلقک ابتدای فیلم، خواهر و برادر خلافکار، طلاق فرخ، حتی ربوده شدن سارا، انگار که هر کدام از یک کهکشان آمده باشند، بیارتباط به یکدیگر رها میشوند. ظاهرا تنها زنجیره موجود را باید با قهرمان قصه دنبال کرد، اما فرخ (امیر جدیدی) هم جز تکرار اعتقادش به بدشانسی، چیزی برای عرضه ندارد. در واقع او بیعُرضهتر از آن است که بتواند داستان را پیش ببرد و موقعیتهای داستانی هم هیچ کمکی به ارتقای سیر شخصیتی او نمیکند. خب تا اینجا هم همه چیز مهیاست تا ضمن این که پای فیلم میخندیم، بعد از بالا آمدن تیتراژ، احساس پوچی به ما دست بدهد و به سرعت هرچه را دیدهایم از یاد ببریم.
قصهنگویی برخاسته از بیمضمونی
اما حتی پرتوپلاترین قصهها با ضعیفترین فیلمنامهها هم محتوا و مضامین خاص خود را منتقل میکنند. جالب آن که رامبد جوان که در خندوانه، استندآپکمدی را بهعنوان خالصترین نوع کمدی کلامی در ایران زنده کرد، در قانون مورفی تلاشهای عموما ناموفق کارگردانهای ایرانی را برای سروشکل دادن به یک کمدی موقعیت تا جاهای خوبی جلو میبرد. مضمون اصلی فیلم را شاید به زحمت بتوان حول عبور قهرمان از تقدیرگرایی و اعتقاد به بدشانسی دانست. به علاوه جنسی از اخلاقگرایی و خانوادهمحوری که همیشه مورد انتظار مخاطب عام و اقتضای سینمای ژانری است در کارهای جوان از جمله قانون مورفی نمود دارد، اما ظاهرا در همینها هم نمیشود از خیر مقداری هجویات جنسی، اندکی مواد مخدر و به میزان لازم موزیک و رقص بیربط گذشت. قانون مورفی مثل سایر کمدیهای اخیر سینمای ایران به خودش میگوید اینجا که تلویزیون نیست! پس میشود «هشکیک» بامزه باشد و مصرفکردنش، موقعیتهای مفرح خلق کند و میشود با ارجاعات جنسی و ایجاد موقعیتها و دیالوگهای خندهدار، روی باگهای فیلمنامه سرپوش گذاشت. بنابراین دیگر باید بشود بدون محتوای پرداخت شده و وقت گذاشتن برای فکرکردن به یک حرف شستهرفته و مشخص، مخاطب را جذب کرد و پای گیشه نگه داشت.
اسرار جلب پایدار مخاطب
اما سیر سینمای صنعتی و تجاری در جهان نشان میدهد این یک اشتباه محاسباتی است. جلب مخاطب به شکل پایدار، بستگی مستقیم با قدرت قصهگویی دارد و اکشن، کمدی، فانتزی و تخیلی بودن تنها پیوستهایی بر شکل روایت قصه بوده که بر جذابتر شدن آن تاثیرگذار است. حذف یا ضعف داستان و حفظ جذابیتهای پرداخت سینمایی، گرچه در موارد خاص و معدود میتواند آورده داشته باشد، اما در بلندمدت دایره مخاطبان گسترده را کم میکند، چرا که به طور ضمنی به آنان این پیام را انتقال میدهد که فاقد حرف جالب برای شنیده شدن است. اوضاع این مدل فیلمسازی وقتی بدتر میشود که فیلمساز به مسائل آسیبساز اجتماعی تکیه میکند و از کنایههای جنسی، استفاده اضافهبرسازمان موسیقی و رقص و ایجاد حس مثبت نسبت به مواد مخدر برای جلب مخاطب بهره ببرد. در این شیوه، به طور طبیعی فیلم مخاطب رده کودک و نوجوان را از دست میدهد و تمایل خانوادهها برای حضور دستهجمعی در سالن سینما کاهش مییابد و این جنس سینما، عملا کمر به قتل زودهنگام خودش میبندد. قانون مورفی هم حتی با وجود نام رامبد جوان از این قاعده برکنار نیست. پست اینستاگرامی عصبانی رامبد جوان در نقد برخی واکنشها به فیلمش را هم باید به همین حساب گذاشت. شخصیت سرشناس تلویزیونی که برنامه موفق و نسبتا مفرحی را سالها روی آنتن حفظ کرده، حالا در تجربه سینمایی جدیدش تنها مانده است و احتمال میرود به اندازه سایر کمدیهای سینمایی موفق این سالها، برنده گیشه و مزین به برچسب پرفروشترین نشود. اما خب این قابل درک بودن باعث نمیشود ادعای جوان قابل تایید هم باشد. «قانون مورفی» علیرغم طنازی و اکشن و ریتم تندش، واقعا فیلم مخاطب کودک و نوجوان نیست؛ هم به این دلیل که برخی مضامین آن مناسب این سن نبوده و هم به این دلیل که احتمالا بسیاری از شوخیها برایشان قابل فهم نیست.
منبع: روزنامه جام جم