نگاهی به فیلم لس آنجلس تهران /”خالتور” مبتذل تر است یا “لس آنجلس تهران”
چیزی که در این میان غایب است از قضا خود سینما است وچیزی که این مرثیه را تلخ تر و ناگوارتر از همیشه جلوه می دهد ، جمع یکی از حرفه ای ترین عواملی است که سالها است در سینمای ایران مشغول به کارند اما خروجی آنها فرسنگها با چیزی که حتی به نام خالتورهای سینمایی می شناسیم نیز فاصله دارد
فیلمسازی با استفاده از قرص های روان گردان
سایت تحلیلی خبری فیلمروز _ کمال پورکاوه : با اتکا به ضعف های داستانی و ساختاری عمده فیلم های کمدی به نمایش در آمده در این سالها ، به نظر می رسد اصطلاح “ژانر کمدی ” در سینمای ایران ، بیش از آنکه توضیح دهنده چهارچوب های مشخصی باشد ، بیانگر نوع خاصی از فیلم ها است که بدون توجه به اصول اساسی قصه گویی و ساختار سینمایی ، به هر دستاویزی برای جلب توجه تماشاگر و احیانا خنداندن او متوسل شده و در هنگام اکران نیز اعتبارش را از میزان فروشی که در گیشه به دست آورده است کسب می کند . نگاهی به مسابقه رایج این روزها ، که خبر فروش فیلم ها و میلیاردی شدن آنها را به شکل مداوم به مخاطبان شبکه های اجتماعی یادآور می شود ، نشان از فضایی می دهد که کارگردان ، منتقد و تماشاگر را در یک ادغام دسته جمعی ، تبدیل به بلیط فروش سینما کرده و رکورد شکنی های روزانه و ماهانه را نشانی از اعتبار اثر به نمایش درآمده می دانند
.ظاهرا فیلم کمدی با فرمولاسیون رایج این روزها ، حکم کالای پر فروشی را پیدا کرده است ، که به راحتی می تواند ضررهای مالی پیشین صاحبانش را جبران نماید . گشت ارشاد ، هزارپا ، آس و پاس ،خالتور و … ، نمونه های بارز این نوع از سینما به شمار می آیند.اما در این میان ، محصول تازه به بازار آمده تینا پاکروان با نام “لس آنجلس تهران” ( که نام فیلمش ما را به یاد اسامی آثاری چون “یک اصفهانی در نیویورک” می اندازد ) تعارف را کنار گذاشته و با بی اعتنایی به همان داستان نیم بند کمدی های رایج این روزها ، با اتکا به آیتم های پر شمار رقص و آواز ، یک راست به سراغ کیف پول مخاطبان رفته تا احتمالا ضرر ناشی از تهیه فیلم ناموفق “خانه کاغذی” در سال ۹۶ را جبران نماید.
خالتور مبتذل تر است یا لس آنجلس تهران
۱-در فیلم “لس آنجلس تهران” صحنه ای وجود دارد که به نظر می رسد می تواند مدخل مناسبی برای توضیح دیدگاه نویسنده و کارگردان اثر به شمار رود :پیرزنی که تمام هوش و حواسش معطوف به دلبری کردن از مرد فرانسوی میانسال است ، با مصرف اشتباهی قرص های روان گردان ، چنان به دام هذیان گویی و فانتزی های ذهنی می افتد که با دیدن لیندا ( ماهایا پطروسیان ) می خواهد هر طور که شده با حرکات بروسلی وار از شر این رقیب عشقی خلاص شود . اینجا است که با ورود مسیو ژان ( پرویز پرستویی ) فرصتی به نویسنده و کارگردان دست می دهد تا فصلی دیگر از ایده های رقص و آواز خود را با همت پرویز پرستویی به نمایش گذراند و با گمان اینکه تماشاگران برای دیدن صحنه رقص و آواز خوانی به سینما می آیند ، آنقدر این ایده را ادامه دهد تا تماشاگر در سرتاسر فیلم از شنیدن کلکسیون آوازهای رپ، پاپ ، کوچه بازاری و … سیراب گردد . یادآوری سکانس بلاهت بار برپایی نمایشگاه نقاشی در حیاط خانه و نمایش رقص ژوبین رهبر و همراهی دیگر حضار ، میزان نبوغ آنالی اکبری و تینا پاکروان را در تبدیل یک صحنه کمیک به فصلی منزجر کننده و عصبی به نحو آشکاری نشان داده و مشت های پوچ هر دو را در مقام فیلمنامه نویس رو می کند .
اگر “خالتور” ساخته آرش معیریان با اتکا به داستانی نیم بند و تاثیر گرفته از فیلمفارسیهای دهه سی ، میکوشد با نمایش بدل امروزی متالیکا ، حسن شماعی زاده ، سندی و ملغمه ای از رقص و آواز و ترانه های کوچه بازاری ، تماشاگرش را تحت تاثیر طنازیهای بازیگرانش قرار دهد ، فیلم “لس آنجلس تهران ” رودربایستی را کنار گذاشته و با حذف عناصر دست و پا گیر و مزاحمی چون قصه گویی و چهارچوبهای داستانی ، تنها به ارائه قطعه هایی بی ربط از الفاظ رکیک، صحنه های اروتیک ، رقص ایرانی ، رقص خارجی ، آواز کو چه بازاری ، ترانه رپ ، زنان زیبا و بدون حجاب خارج نشین ، پیرزن پولدار عاشق مرد فرانسوی و … بسنده کرده و با سینمایی نامیدن این تصاویر متحرک ، چشم امید به گیشه ای دوخته که از ابتدا نقطه هدف و تمرکز سازندگانش بوده است .”خالتور” با نمایش طولانی انواع رقص و آوازهای ایرانی و خارجی و دست کم گرفتن چهارچوبهای داستانی و ساختاری ، چنان مرزهای ابتذال را در سینمای پس از انقلاب را جا به جا کرد که گمان نمی بردیم اثر دیگری بتواند این چنین گستاخانه و پر شتاب ، دروازه های ابتذال را در نوردد .اما سازندگان فیلم “لس آنجلس تهران ” آن چنان گوی سبقت را از خالتور ربوده اند که فرصتی هم برای طراحی داستان بی رمقی که بتواند شخصیت ها را به همدیگر ربط دهد نداشته اند . طنز ماجرا آنجا است که در تیتراژ فیلم ، به اسامی دو نفر بعنوان فیلمنامه نویس بر می خوریم : تینا پاکروان و آنالی اکبری
۲-با کلمات زیر جمله بسازید: (دو نمره) موسیوی فرانسوی، تابلوی نقاشی، استندآپ کمدی، اینستاگرام، فحش رکیک، هاهاها، پیرزن موتورسوارِ تکچرخزن، داف وطنی، عشق خارجی، خونه مادربزرگه، درود بر شرف آریاییت!. باور بفرمایید که عبارات فوق ، حاصل شنیده های ما در کوچه بازار و حوالی پارک دانشجو نیست ، بلکه قسمتی از خلاصه داستانی است که عوامل فیلم لس آنجلس تهران ، برای توضیح حال و هوای فیلم به رسانه ها و مطبوعات ارائه داده اند .جملات پراکنده ای که بدون هیچ خط و ربطی ، تنها حرفهای امروز کوچه و بازار را بازگو کرده و به طرز شگفت آوری نه خلاصه داستان ،که تمام فیلم را توضیح می دهد .نگاهی به عبارات ارائه شده ، دقیقا می تواند سر فصل های فیلمنامه نویسان(!!) ما را برای ارائه آیتم های مختلف جهت تحت تاثیر قرار دادن مخاطب به وضوح نشان می دهد . یعنی همان کاری که برنامه تلویزیونی خنده بازار با آیتم های گوناگون خودش به شکلی بامزه تر و کارآمد تر از عوامل” لس آنجلس تهران” موفق به اجرای آن شده اند .به نظر می رسد حال و هوای فیلمنامه پیش رو ، درست شبیه حال همان پیرزن داخل فیلم باشد که بر اثر مصرف قرص روان گردان ، مشغول هذیان گویی و رفتار نامعقول است و تماشاگر را با اثری روبرو ساخته است که بی اعتنا به ساختار یک فیلم کمدی ، با رویکردی افراطی ، مشغول نمایش آیتم هایی است که از فرط بی خاصیتی ، تبدیل به عاملی برای افسردگی و عصبانیت مخاطب شده است .
واقعیت این است که هواداران و پیروان سینمای مشنگ ( اصطلاحی که آیدین آغداشلو برای توصیف ویژگی های فیلم های مانی حقیقی به کار برده است ) خود نیز توانایی توضیح تئوریک آن چیزی که به آن معتقد هستند را ندارند و با اتکا به جملات و اصطلاحات کلی و بی معنا ، مسیر فیلم و نوشتار سینمایی را نیز به گمراهی می کشانند . چیزی که در این میان غایب است از قضا خود سینما است .وچیزی که این مرثیه را تلخ تر و ناگوارتر از همیشه جلوه می دهد ، جمع یکی از حرفه ای ترین عواملی است که سالها است در سینمای ایران مشغول به کارند اما خروجی آنها فرسنگها با چیزی که حتی به نام خالتورهای سینمایی می شناسیم نیز فاصله دارد.به گمانم تماشاگر حق دارد که با عصبانیت ، توهینی که نثار او شده است را فریاد بزند و از بازیگران سرشناس و دیگر عوامل فیلم گلایه کند .آن هم در سینمایی که روز به روز تبدیل به تفریحی گرانتر از دیروز می شود و عواملش به شکل فعالانه ای در شبکه های اجتماعی از شرایط اقتصادی جامعه و فریب های سیاسی اظهار انزجار می کنند .
چاره کار شاید در جدی انگاشتن همان فانتزیهای بامزه ای باشد که به شکلی کمیک قصد ارائه آن را به مخاطب داریم .در این مسیر اگر بدانیم قدم گذاشتن در مسیر تولید فیلم کمدی ، نه یک پروسه راحت، که یکی از دشوارترین انتخاب های ممکن برای فیلمسازی است، می توان به تولید آثار در خور اعتنایی که تحسین تماشاگر را هم با خود به همراه داشته باشد امیدوار بود .