کلیشههای مضحک، اما مرسوم سینما که واقعیت ندارند
به گزارش فیلمروز، ایدهها و کلیشههای سینما برای یک دلیل خاص وجود دارند. آنها راهی ساده و موثر برای انتقال اطلاعاتی خاص به مخاطب یا باز کردن راهی برای شخصیتها از میان پیچیدگیهای خسته کننده زندگی در واقعیت هستند.
در حالی که بسیاری از این کلیشهها بسیار واضح و غیرواقعی بوده و خیلی زود ما را متوجه غیرواقعی بودن خود میسازند، اما آنقدر در سینما فراگیر و مرسوم شدهاند که مخاطبان عام در واقع آنها را واقعی و منعکس کننده واقعیت زندگی در زمان فیلم میدانند. این کلیشهها چنان در طول زمان در ذهن ناخودآگاه مخاطبان نقش بستهاند که در واقع میتوان آنها را بازنویسی واقعیت دانست.
۱۰. تفنگهای دارای صدا خفهکن هیچ صدایی ندارند
در تمامی فیلمهای اکشن امروزی شخصیتی را میبینیم که با وصل کردن یک صدا خفهکن به سلاحش، صدای بیرون جهیدن گلوله از لوله را به یک صدای ناچیز شبیه «ویز» تبدیل میکند. اما واقعیت این است که صدا خفهکنها تنها میتوانند صدای شلیک گلوله را به مقدار محدودی کاهش دهند. تراز شدت صدای میانگین شلیک گلوله بین ۱۴۰ تا ۱۹۰ دسی بل است و صدا خفهکن تنها میتواند این عدد را بین ۱۵ تا ۴۵ دسی بل کاهش دهد به نحوی که پس از استفاده از آن نیز صدای شلیک قابل توجه خواهد بود.
یکی از واقعیترین سکانسهای تاریخ سینما در مورد استفاده از صدا خفهکن، در فیلم «هویت بورن» (The Bourne Identity) رخ میدهد جایی که شخصیت کانکلین (کریس کوپر) با یک تپانچه دارای صدا خفهکن در انتهای فیلم ترور میشود و شلیکها صدایی متمایز و تا حد قابل قبولی بلند تولید میکنند که انعکاس خاصی نیز دارند.
۹. تهوع صبحگاهی بهترین نشانه بارداری است
تمام فیلمهای کمدی.رمانتیک که در آن یکی از شخصیتهای اصلی باردار میشود تقریباً همیشه شامل صحنهای است که در آن زن مورد نظر به یکباره دچار ناخوشی و حالت تهوع صبحگاهی میشود و او در کمال ناباوری متوجه میشود باردار است و بعدش هم آن تعجب و غافلگیری همیشگی. همیشه تنها دلیل حالت تهوع زنان در فیلمهای اینچنینی بارداری است و نه چیز دیگری و این اتفاق نیز همواره یک روز پس از داشتن رابطه جنسی رخ میدهد، حالتی که در ابتدا او آن را یک دل پیچه یا ناراحتی مرسوم معده فرض میکند.
به طور کلی، دل پیچه و تهوع صبحگاهی ناشی از بارداری تا حدود ۸ هفته پس از لقاح رخ نمیدهد و مطالعات نشان میدهد که تنها ۶۰ تا ۷۰ درصد زنان در طی بارداری خود با حالت تهوع صبحگاهی مواجه میشوند. شاید واقعیترین سکانس مربوط به حالت تهوع زنان در سینما مربوط به فیلم «فارگو» (Fargo) باشد که در آن پلیس بارداری به نام مارژ (فرانسس مک دورمند) هنگام بررسی یک صحنه قتل حال بهمزن، حالت تهوع پیدا کرده و بالا میآورد و به همکار خود میگوید که این اتفاق همان تهوع بارداری است.
۸. واضح کردن تصویر
این کلیشه نه تنها در فیلمهای جنایی بلکه در سریالهای تلویزیونی نیز فراگیر است جایی که یک شخصیت راهی برای واضح کردن و بهبود کیفیت یک تصویر تار پیدا میکند تا به سرنخهای بیشتری برای تحقیقات خود دست یافتند که معمولاً به چهره فرد مورد تعقیب مربوط میشود. خندهدارترین مورد استفاده از کلیشه در فیلم «بلید رانر» (Blade Runner) رخ میدهد جایی که دکارد (هریسون فورد) از یک تکنولوژی بسیار پیشرفته تحلیل عکس برای واضح کردن جزییاتی از عکس ژورا (جوانا کسیدی) استفاده میکند که به طرز مضحکی غیرمنطقی جلوه میکند.
علیرغم اینکه امروزه هر کسی یک دوربین و یک ابزار پایه ویرایش تصویر در جیب خود دارد اکثر افراد نمیدانند که یک عکس نمیتوانند به شکلی جادویی اطلاعاتی فراتر از کیفیت اصلی خود را تنها با چند کلیک ساده فاش کند. البته ابزارهایی وجود دارند که میتوان از آنها برای تمیز کردن تصویر و برداشتن افکتهای مزاحم و مخدوش کننده با قدرتی بسیار محدود استفاده کرد، اما تکنولوژی خاصی برای فاش کردن جزییاتی قابل توجه در یک عکس وجود ندارد.
۷. نارنجک باعث انفجارهای بزرگ میشود
تقریباً تمام فیلمهای اکشن را باید در این کلیشه مقصر دانست. هر بار که شخصی یک نارنجک را رها میکند، انفجاری عظیم رخ میدهد که شخصیتهای بد داستان را چندین متر به عقب پرتاب میکند، تمام ساختمان را نابود میسازد و به طور کلی هر چیزی که سر راهش باشد را از بین میبرد. علیرغم آن چیزی که فیلمها و بازیهای ویدیویی به شما میگویند، نارنجکهای واقعی در واقع خسارت بسیار کمی ایجاد میکنند.
آنها نه باعث انفجارهای بزرگ میشوند و نه شعاعی بزرگ از اطرافشان را نابود میکنند. در واقع با انفجار نارنجک مقداری دود، یک صدای ناشی از انفجار شبیه بَنگ و مقداری آسیب به شعاع نزدیک محل انفجار رخ میدهد. یکی از معدود فیلمهایی که انفجار نارنجک را به درستی به تصویر کشیده فیلم «خط سرخ باریک» (The Thin Red Line) است، جایی که گروهبان کک (وودی هارلسون) به صورت اتفاقی نارنجکش را منفجر میکند که به یکباره تکه و پاره نشده بلکه تقریباً بدنش دست نخورده باقی مانده هر چند میمیرد.
۶. بیهوش شدن در اثر ضربه اتفاق چندان بدی نیست
کوبیده شدن سر به جایی یا برخورد چیزی با سر و بیهوش شدن، معمولاً در فیلمها اتفاقی است که چندان خطرناک جلوه نمیکند. اگر چه بیشترین موارد چنین اتفاقی را در فیلمهای «بازگشت به آینده» (Back to the Future) در مورد شخصیت مارتی مک فلای (مایکل جی فاکس) میبینیم، اما این کلیشه در فیلمهای اکشن، تریلر و ترسناک نیز مرسوم است و صدمه به سر را تنها با یک مدت بیهوشی یا خواب میتوان از سر گذراند بدون اینکه آسیبی طولانی مدت و پایدار داشته باشد.
در واقعیت، اما ضربه به سر و بیهوش شدن برای تنها چند دقیقه نیز میتواند به آسیب مغزی مرگبار منتهی شود و بیهوش بودن برای مدتی بیش از چند دقیقه نیز شانس شما برای بیدار شدن را به شدت کاهش خواهد داد چه برسد به اینکه بیدار شوید و خود را بشناسید. البته دیدن فیلمی که شخصیت اصلی پس از وارد شدن ضربه به سر نیمی از طول فیلم را در بیمارستان میگذراند نیز چندان جذاب و خوشایند نخواهد بود.
۵. خودروها به شدت اشتعالزا هستند
این کلیشه را طرفداران فیلمهای اکشن دوست دارند .هرچقدر هم که احمقانه و غیرواقعی جلوه کند. که هر خودرویی در واقع یک جعبه آتشزا روی چهار چرخ است که شلیک تنها یک گلوله به درون باک بنزین آن برای به هوا بردن کل خودرو کافی است. در چنین مواردی معمولاً انفجاری بزرگ با شعلههای سوزان و بلند رخ میدهد و خودرو را چندین متر به هوا میفرستد. اگر چه همه ما از این موضوع آگاهیم که یک تصادف میتواند باعث آتش گرفتن خودرو شود، اما چنین اتفاقی در زندگی واقعی به ندرت رخ میدهد، دستکم در مقایسه با فیلمها.
البته در برخی از فیلمها نیز چنین کلیشهای تصحیح شده و به شکلی باورپذیرتر به تصویر کشیده شده است. در فیلم «آخرین قهرمان ژانر اکشن» (Last Action Hero)، وقتی که جک اسلیتر معروف (آرنولد شوارتزنگر) از دنیای فیلم به دنیای واقعی قدم میگذارد، وقتی میبیند که تنها با شلیک چند گلوله به یک خودرو نمیتوان آن را به گلولهای از آتش تبدیل کرد شوکه میشود.
فیلم «خیابان جامپ شماره ۱۲» (۲۱ Jump Street) نیز در این زمینه به شکلی عالی و واقعی کار میکند، به خصوص در سکانس پایانی تعقیب و گریز با خودرو که انفجارهای کلیشهای هیچگاه رخ نمیدهند تا اینکه در نهایت یک انفجار بزرگ با قفسه مرغها آغاز میشود.
۴. دستگاههای شوک انسانها مرده را زنده خواهند کرد
وقتی که یکی از شخصیتهای مهم فیلم روی تخت بیمارستان قلبش از کار میافتد، معمولاً یکی از دیگر شخصیتهای اصلی داستان که میتواند پزشک یا هر کس دیگری باشد، از دستگاه شوک برای بازگرداندن او به زندگی استفاده میکند و در واقع با وارد کردن شوک به سینه فرد، قلب او را دوباره به کار میاندازد. این ایده چنان شایع است که حتی تریلر کالت کلاسیک «مرگبازان» (Flatliners) بر اساس همین ایده ساخته شده است، جایی که گروهی از دانشجویان پزشکی در واقع خود را میکشند تا دنیای آنسوی مرگ را تجربه کنند و در نهایت با یک دستگاه شوک به زندگی زمینی بازگردند.
خوشبختانه بسیاری از ما هیچگاه با دستگاه شوک مواجه نشده و ناچار به استفاده از آن نمیشویم، اما نحوه عملکرد این دستگاه که در فیلمها نشان داده میشود را براحتی و بدون هیچ شک و تردیدی باور میکنیم. در واقع، اما دستگاه شوک هیچ کاری با قلبی که از کار افتاده نمیتواند انجام دهد.
در این گونه موارد، پزشک یا پرستار باید با تزریق آدرنالین به فرد شروع به انجام عملیات احیای قلبی ریوی موسوم به CPR نماید تا قلب را شاید بار دیگر به کار بیندازد. دستگاه شوک الکتریکی در واقع در صورت فعالیت الکتریکی نامنظم و غیرعادی در قلب یا همان ریتم نامناسب قلب استفاده میشود، جایی که شوک میتواند قلب را ریست کرده و به تپش طبیعی و سالمش برگرداند.
۳. میتوان زهر را از زخم بیرون کشید
اگر یک شخصیت سینمایی مسموم شود، چه این کار توسط یک فرد شرور صورت گرفته و چه تنها در اثر گزش یک جانور سمی رخ داده باشد، اغلب اوقات توصیه میشود که یکی از افراد نزدیک به او سم یا زهر را با مکیدن از محل زخم خارج کند. این کلیشه منبع سکانسهای کمیک بسیاری در فیلمهای سالهای اخیر مانند «گریمزبی» (Grimsby) شده است. اما در زندگی واقعی، تلاش برای خارج کردن زهر از طریق مکیدن خون محل گزش یا زخم نه تنها بیفایده بلکه برای شخص مکنده نیز خطرناک است.
در مورد زهر مار، ترکیبات سم به سرعت در بافتهای عضلانی قربانی پخش میشوند و مکیدن زخم کمکی به خارج شدن این ترکیبات از بدن فرد نخواهد کرد و تنها راه کمک استفاده از پادزهر تزریقی است. علاوه بر این، بسته به ماهیت زهر، شخص مکنده ممکن است بافتهای دهان خود را در معرض خطر قرار دهد به نحوی که در صورت داشتن کوچکترین زخمی در دهان، ممکن است زهر مکیده شده به درون بدن خود او منتقل شود. بدین ترتیب توصیه ما این است که در چنین مواردی به هیچ عنوان دست به چنین کاری نزنید.
۲. میخواهم با وکیلم تماس بگیرم
اکثریت قریب به اتفاق فیلمهای جنایی و به خصوص سریالهای تلویزیونی این ژانر شخصیتهای بزهکاری را میبینیم که به محض دستگیر شدن تقاضای تماس با وکیلشان را دارند و طوری القا میشود که از لحاظ قانونی، چنین افرادی حق یک تماس تلفنی با وکیل یا اعضای خانواده خود را دارند. اگر چه امروزه در بسیاری از ایالتهای آمریکا زندانیان آزادانه از تلفن استفاده میکنند، اما چنین چیزی در همه جای جهان وجود نداشته و تصمیمگیری در مورد آن تنها توسط نیروهای پلیس و بنا بر رفتار فرد زندانی گرفته میشود.
با این وجود هیچ محدودیتی برای تعداد تماسهای تلفنی که یک زندانی میتواند داشته باشد نیز وجود ندارد. نیروهای پلیس در صورتی که فکر کنند تماس تلفنی شما برای از بین بردن شواهد و مدارک یا انجام جنایت خواهد بود اجازه این کار را به شما نخواهند داد.
۱. پلیسهای مخفی باید در صورت درخواست هویت خود را فاش کنند
این کلیشه معمولاً در سریالها و فیلمهای پلیسی دیده میشود و بدین شرح است که اگر از فردی پرسیده شود که آیا پلیس مخفی است، او از لحاظ قانونی ملزم به افشای هویت واقعی خود برای جلوگیری از درگیری و تقابل با نیروهای پلیس است. در فیلمهای زیادی میبینیم که برخی پلیسهای مخفی خیلی راحت به هویت خود به عنوان پلیس مخفی اعتراف کرده و این موضوع آنقدر خندهدار است که حتی جنایتکاران نیز ادعای آنها را باور نمیکنند و این همان اتفاقی است که برای شخصیت لارنس فیشبرن در تریلر کالت کلاسیک «پوشش عمیق» (Deep Cover) افتاد. البته این موضوع به هیچ عنوان صحت ندارد.
هیچ پلیس مخفی در هیچ جای جهان به پلیس مخفی بودن اعتراف نخواهد کرد، زیرا بیش از هر چیز دیگری، با این کار احتمال کشته شدن یا دستکم به خطر افتادن جان او در لحظه اعتراف بسیار بالاست.
چنین واقعیتی در فصل دوم سریال «بریکینگ بد» (Breaking Bad) به زیبایی به تصویر کشیده میشود جایی که شخصیت مواد فروش و احمق بَجر با یک پلیس مخفی مواجه میشود که در ظاهر قصد خرید مواد را از او دارد و تصدیق میکند که پلیس مخفی نیست، اما به محض خریدن مواد مخدر بجر را دستگیر میکند.