سایت خبری تحلیلی فیلمروز : این روزها تالار مولوی شاهد اجرای نمایشی به نام «مرد شده» است؛ نمایشی که سعی دارد گوشهای از آنچه در جنگ نابرابر یکساله مردم کوبانی علیه داعش رخ داد را پیش روی تماشاگر قرار دهد. مجتبی فلاحی، نسیم میرزاده، بهزاد خلج و دنا تارفی چهار بازیگری هستند که در این نمایش به ایفای نقش میپردازند و هر یک به خوبی از پس همراه کردن مخاطب با نقش برآمدهاند. طراحی صحنه حرفهای، بازیهای روان و جذابیتهای داستانی و البته زبانی موجود در نمایشنامه مجموعه عواملی هستند که موجب میشوند مخاطب خود را به سرعت با کاراکترها در کوران وقایعی سخت و تلخ احساس کند؛ وقایعی موحش که تا همین چند ماه قبل از طریق خبرگزاریها و تلویزیونها به سراسر جهان مخابره میشد.
گرچه در نظر اول، نام نمایش میتوانست محل مناقشه باشد اما این سوءتفاهم احتمالا با این جمله کارگردان رفع خواهد شد که «وقتی جنگ درمیگیرد، دیگر از زنانگی خبری نیست، به همین دلیل سراسر با خشونت عریان و رنج مواجه میشویم. » گفتوگو با آسو بهاری، کارگردان این نمایش را در ادامه میخوانید.
با در نظر گرفتن این نکته که شیوه امروز تولید تئاتر همه را به بساز بفروشی! تشویق میکند، چطور شد تصمیم گرفتید نمایشی با محوریت حضور زنان در جنگ روی صحنه بیاورید؟
سالهای اخیر درگیری و مشغلههای زندگیام زیاد بود و امکان چندانی برای کارگردانی تئاتر نداشتم، اما به هرحال مسائل سیاسی و به خصوص وقایع خاورمیانه را پیگیری میکردم. از آنجا که کرد هستم مسائل مربوط به کردها را جدیتر دنبال میکردم. از ماجرای «عزیز شنگال» در عراق بگیرید که شکل و شمایل دراماتیک خودش را داشت تا جنگ در کوبانی. از جایی به بعد قلبم به حدی درد آمد که دیگر مسائل زندگی شخصی نتوانست جلوی جوشش درونیام را بگیرد و ناخودآگاه بدون داشتن طرح خاصی کارم را از دل اطلاعات مستند مربوط به محاصره یکساله کوبانی که روی خروجی خبرگزاری داخلی و خارجی قرار میگرفت آغاز کردم. تا اینکه در مقطعی از طریق فیسبوک با یکی از اهالی کوبانی آشنا شدم و امکانی برای دریافت اطلاعات بیشتر به وجود آمد. ماجرا پیش میرفت تا اینکه در ماههای چهارم، پنجم جنگ قانونی از داخل جریان داعش به بیرون درز کرد که میگفت: اگر به دست مبارز زن کشته شوید راهی جهنم خواهید شد.
البته ما یگانهای مدافع زن در جنگ داشتیم که کارشان بیشتر امدادرسانی به نیروها و مداوای زخمیها بود اما بعد از درز این قانون جریان به شکل دیگری شد. از اینجا به بعد بحث فقط این نبود که زنها شانهبهشانه مردان میجنگیدند بلکه از آنها نیز پیش افتادند و این حضور موجب شد نقاطی که تا پیش از آن به دلیل نابرابری نیروهای نظامی از دست رفته به نظر میرسید همچنان حفظ شود. جالب بود زنها از سنگرها جلوتر میرفتند و در نزدیکی سنگر نیروهای داعش به آواز خواندن و رقصیدن میپرداختند. طنین افکن شدن صدای آنها موجب میشد نیروی دشمن بعضی موقعیتها را تغییر دهد.
در جریان این جنگ مثل هر جنگ نابرابر دیگری اسطورهسازیهای متعددی هم رخ داد تا برای نیروهای خودی روحیهبخش باشد. یکی از این داستانها حول نام زنی به نام «ریحانه» شکل گرفت که فارغالتحصیل رشته حقوق از دانشگاه حلب بود. این مبارز تک تیرانداز بیش از ١۵٠ داعشی را هدف قرار داده بود و به همین دلیل برای سرش جایزه یک میلیون دلاری تعیین کرده بودند اما در نهایت با افزایش رقم جایزه هم به هدفشان نرسیدند. این نمونهای از داستانپردازیها بود که اتفاقا حقیقت داشت.
اجرا تلاش میکند بگوید در جنگ جنسیت مطرح نیست. اما به هرحال اینها زنان ویژهای هستند و کاری میکنند که نمونهاش کمتر دیده شده است.
بههرحال شرایط اقلیمی تاثیر زیادی بر زندگی قوم کرد در هر چهار کشوری که زندگی میکنند داشته و با وجود اینکه فرهنگ مردسالارانه همچنان بین آنها حاکم است اما به طور طبیعی با زنانی مواجه هستیم که در برابر سختیها استوارتر از منِ شهری عمل میکنند. وقتی اتفاقهایی از این دست که در کوبانی رخ داد به وجود میآید این خوی بیش از پیش نیز بروز میکند و ما با نمود بیرونیاش هم مواجه میشویم.
اطلاعات مستند گردآوری شده ما را به ریحانهای (فرمیسک) میرساند که اجرا از ابتدا تا انتها حول شخصیت او میگردد، اما معتقدم این اطلاعات منجر به خلق خرده روایتها و جزییاتی نمیشود که به شخصیت عمق ببخشد. چرا در بهرهگیری از اطلاعات خست به خرج دادید؟
حقیقت امر این است که به دلیل جایزه تعیین شده برای سر ریحانه و ماهیت عملیاتیاش عملا امکان گردآوری اطلاعات زیاد وجود نداشت. البته این روزها به راحتی از عنوان «مستند» در تئاتر استفاده میشود ولی به جرات میگویم آنچه در نمایش ما طرح میشود در همان حدی است که حداقل سربازان کوبانی انتقال میدادند و عملا امکان کسب اطلاعات بیشتر وجود نداشت. شاید اگر جستوجو کنید آنچه درباره محل و رشته تحصیلی ریحانه گفتم فقط در چند سایت خبری آمده است. یا اینکه پدرش شکارچی بوده از طرف همان رابط مورد اعتماد حاضر در کوبانی مطرح شد.
لهجهای که شخصیتها با آن صحبت میکنند چطور ساخته شد و بازیگران چه مدت برای یادگیریاش تمرین کردند؟
ما در زبان کردی لااقل ١٠ لهجه کاملا متفاوت داریم، یک جاهایی آنقدر این لهجه متفاوت است که عملا به زبان تبدیل میشود. زبان کردهای کوبانی کورمانجی است و در بعضی موارد معدلی در لهجه فارسی ندارد. برای فاصله گرفتن از برخورد سانتیمانتال مرسوم با زبان کردی تلاش کردم به ترکیبی دست پیدا کنم که خروجیاش طوری باشد که یک فارس هم متوجه شود. بازیگران من سه ماه روزی ٨ تا ١٢ ساعت تمرین کردند تا به این شکل از گفتار برسند. من حتی پا را از صحبت به لهجه کردی هم فراتر گذاشتم و به بازیگرانم گفتم این کلمات را بشکنید و تپق بزنید چون در زندگی واقعی سلیس صحبت نمیکنیم. خیلی تلاش شد قومنگاری صورت نگیرد و صرفا شاهد مستندنگاری باشیم.
به نظر خودتان ارتباط بین نمایش و تماشاگر برقرار میشود؟
وقتی میبینم ۵ نفر از تماشاگران پس از پایان اجرا در آغوش بازیگر من گریه میکنند به نظرم موفق شدیم و این پل ارتباطی شکل گرفته است. همه قصدمان این بود که به تماشاگر نشان دهیم چه اتفاقی در کوبانی رخ داد و بگوییم جنگ چقدر کثیف است و اینکه اگر شما روزی در این موقعیت قرار بگیرید چه میکنید. بههرحال ما در دنیایی زندگی میکنیم که به جرات میگویم اگر جنگی در این کشور اتفاق بیفتد دیگر شاهد شور و ازخودگذشتگی ابتدای انقلاب نخواهیم بود. در متن هم تلاش کردم هرجا احساس میشود بازیگر جملات احساسی و شعاری بیان میکند واکنش و پاسخ دریافت کند. مثلا وقتی فرمیسک میگوید: «کجا برویم؟ اینجا خاکمان و خانهمان است» برادرش جواب میدهد: «این چیزها به حرف قشنگ است، مغزتان را شستشو دادهاند» اما به هرحال قبول دارم کفه قهرمانانه فرمیسک بر مسائل دیگر میچربد و ارزش واژه وطن بهشدت حفظ میشود اما تلاشم این بود که تماشاگر در نهایت حق کامل را نه به فرمیسک و نه به برادرش بدهد.
برای اجرا در خارج از ایران هم برنامهای دارید؟
از آلمان، سوئد و عراق پیشنهاد داریم که مشغول رایزنی هستیم اما تا وقتی به نتیجه نهایی نرسیم هیچ چیز مشخص نیست
منبع: روزنامه اعتماد