اخبارسینمای جهاننقد و یادداشتهمه مطالب
بلوند اتمی : اکشنی خشن و افسار گسیخته
فیلمروز : پاییز ۱۹۸۹، دیوار برلین در حال فروپاشی است و جهانیان از این تغییر در شگفت اند، سران MI6 بیشتر از همه به وحشت افتاده اند، چون فهرست جاسوس های دوجانبه آنها در بلوک شرق لو رفت و اگر به دست روس ها بیافتد حمام خون به پا خواهدشد. یکی از جاسوس های رده بالا (بخوانید آدمکش) را از لندن می رفتند تا فهرست را پیدا و کار نفوذی دشمن را تمام کند.
سفر ده روزه لورین راوتون (شارلیز ترون) تبدیل می شود به نسخه تازه ای از آلیس در سرزمین عجایب در آخرین روزهای دیوار برلین که شخصیت هایش به جای گربه سخنگو و کلاهدوز دیوانه انواع و اقسام جاسوس ها، خبرچین ها و آدمکش ها از ملیت های مختلف هستند که تنها راه مذاکره با آنها هم گلوله، تیغه فولادی و البته چند مورد خاص دیگر است!
یکی از بهترین اکشن های چند سال اخیر
تمام این ها می شود «بلوند اتمی»؛ یکی از بهترین اکشن های چند سال اخیر که بعد از «مکس دیوانه: جاده خشم» بهترین اکشن ساخته شده از نظر درک درست مکانیزم و فلسفه درگیری ها و تصویرسازی است. فیلمی با سلیقه بصری و صوتی بالا که فرصت جلوه گری را در هیچ نمایی از دست نمی دهد و اتمسفری که می سازد فراتر از داستان تماشاگر را درگیر خودش می کند. اتفاقا همین وزن بصری زیاد بعضی مواقع کار دست سازندگان فیلم داده.
چون برخلاف اکشن های موفق چند سال اخیر، مثل فیلم های لیام نیسن یا مجموعه «جان ویک»، فیلم با یک داستان خطی و ساده جلو نمی رود و بخش عمده ای اطلاعات زیر بار سنگین تصویر فیلم و رفت و برگشت های روایی گیر می افتد و باعث می شود که در اکثر لحظه های تماشاگر مبهوت اتفاقات جاری در صحنه باشد ولی دقیقا نداند که اصل قضیه چیست؟
«بلوند اتمی» بیش از هر چیز فیلم اجرا است. ترکیب برداشت های بلند و استفاده هوشمندانه از جلوه های بصری در صحنه های اکشن، فیلم را چنان سیال کرده که تمام کشت و کشتارهای آن را باور می کنید. کافی است صحنه فراری دادن مامور اشتازی در برلین شرقی را ببینید؛ یک اجرای اعجاب انگیز که چند صد نما را طوری کنار هم قرار داده که تصور می کنید شاهد تک برداشت بلندی هستید که بیش از ده دقیقه طول می کشد و در آن درگیری از چند طبقه یک ساختمان تا چند خیابان دورتر جریان دارد. هیچ کس نمی تواند به خوبی شارلیز ترون از پس نقش های جاسوسی و عملیات تعقیب و گریز بربیاید و برخلاف جیمز باند، او این کارها را با کفش پاشنه بلند انجام می دهد.
دیوید لیچ، کارگردان «بلوند اتمی»، که پیش از این با همکاری چاد استاهلسکی «جان ویک» را کارگردانی کرده بود، به مخاطب اطمینان می دهد که ستاره توانا و باتجربه فیلمش برای بازی در این نقش هیچ محدودیتی ندارد و برای هر چیزی آماده است. وقایع این فیلم که برگرفته از رمان مصور «سردترین شهر» است، در سال ۱۹۸۹ و درست چند روز قبل از فروپاشی دیوار برلین می گذرد. لیچ درواقع یک فیلم اکشن خشن و افسارگسیخته را با یک ماجرای جاسوسی ترکیب کرده است؛ ممکن است این ترکیب در آغاز پیچیده به نظر برسد، اما ترون که در فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» نیز خوش درخشیده بود، این پیچیدگی را درک کرده و کارش را به درستی انجام داده بود.
نمایش مرگباری از زندگی
شارلیز ترون در این فیلم نقش لورین بروتن را بازی می کند؛ یکی از ماموران سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (ام آی ۶) که زندگی را برای مدیران این سازمان (توبی جونز و جان گودمن) جهنم می کند. آنها برای پیدا کردن یک فهرست محرمانه به او احتیاج دارند؛ فهرستی که برای حفظ جان ماموران انگلیسی باید هرچه زودتر پیدا شود. هر چند فیلمنامه «بلوند اتمی» ضعف هایی دارد؛ فیلمنامه کرت جانستند پر از کلیشه است: کلیشه هایی که می گویند به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد و تمام بازجویی ها باید در اتاق های تاریک و پر از دود انجام شوند.
کمی بعد جیمز مک آووی وارد داستان می شود و کاملا واضح است که از بازی در نقش دیوید پرسیوال، که یک مامور مخفی عصبی و نگران است، لذت می برد. حالا این سوال مطرح می شود که آیا او همان مامور مخفی مرموز و بد ذات است که همه او را با یک نام مستعار می شناسند؟ یا شاید این مامور دِلفین (سوفیا بوتلا) باشد؛ یک جاسوس فرانسوی که به نظر می رسد می خواهد با قهرمان ما رابطه صمیمانه ای برقرار کند. یا حتی ممکن است این شخص، خودِ لورین باش. البته آنچه در این فیلم اهمیت دارد، صحنه های مبارزه و زد و خورد است که به طرز حیرت آوری خوب و تاثیرگذار هستند.
ترون، در این فیلم، بیشتر بخش های بدلکاری نقشش را خودش انجام داده و به یک یاغی تمام عیار تبدیل شده است. چطور می توان در مقابل چنین بازی فوق العاده ای مقاومت کرد؟ این اجرای تماشایی بدون حضور بازیگرها ناتمام می ماند؛ چیزی که در تمام مدت مانند خون در صحنه ها جاری است و فضای سرد فیلم را زنده نگه می دارد. دنبال دیالوگ های آنچنانی با صدای گرفته و چشمان تیره شده نباشید.
مثلا نگاه کنید که جیمز مک آووی با دست شکسته چطور تلاش می کند تا چاقوی فرورفته به کتفش را بیرون بکشد. یا خود شارلیز ترون که بدون بازیگری مانند او احتمالا چنین فیلمی امکان ساخت پیدا نمی کرد. وقتی درب و داغان و بعد از کشتن کلی آدم فاصله چندانی با شکست ندارد.، به زحمت نفس می کشد، با نگاهش طیف وسیعی از احساسات را نشان می دهد و به فیلم و تمام خون هایی که در آن ریخته شده معنای دوباره ای می دهد. کسی نمی خواهد نمایش مرگباری از مفهوم زنانگی را تماشا کند؟
lمنبع : ماهنامه دیار