نگاهی به فیلم پلتفرم: قرنطینه و اختلاف طبقاتی
نگاهی به فیلم سکو یا پلتفرم
سایت تحلیلی خبری فیلمروز: در روزهای سخت کرونایی که عمدهی ما شبانهروز را در قرنطینه اجباری از سوی دولت بهسر میبریم، نماشای فیلم به یکی از عادات هرروزهی ما تبدیل شده است. چه بسا فیلمهایی که از لحاظ موضوعی حس همزاد پنداری ما را در این روزهای سخت برمیانگیزند و ما را ساعتها به تفکر وامیدارند.
فیلم سکو یا the platform بهواسطهی همین همزادپنداری تبدیل به یکی از پرمخاطبترین فیلمهای روز در سراسر جهان گشته است. فیلمی که پیش از این، اکرانش در جشنواره فیلم تورنتو با تشویقهای فراوان مواجه شده بود و پس از آن موفقیت بود که نتفلیکس تصمیم گرفت حق پخش انحصاری آن را کسب نماید و در بهترین زمان ممکن آن را به صورت عمومی عرضه کند.
The platform یک تمثیل اجتماعی از وضعیت کنونی جهان است. فیلمی نمادین، منسجم و منظم که هرلحظه جذابتر، خشنتر و دردناکتر میشود و به جرئت میتوان گفت در هیچ صحنهای خستهکننده نیست. فیلمی سرشار از نماد و سمبل که شاید موضوع چندان پیچیدهای نداشته باشد، ولی خیلی حرفها برای گفتن دارد.
بیشک برای توزیع فیلم پلتفرم زمانبندی بهتری نمیتوان متصور بود، درحالیکه بحران کرونا همه خواستهای متعالی بشر را به نیاز اولیه بقا و معیشت تخفیف داده، فیلمی عرضه شده که یکسره تمثیل چنین اوضاعیست.
هشدار: این مطلب میتواند قسمتی از داستان فیلم را لو دهد
در ادامه گزیدهای از چند نقد درباره این فیلم را با هم میخوانیم:
استعارهای از ماهیت بشر
رامتین سراجپور در وبسایت سلام سینما درباره پلتفرم نوشت: ساختمانی مخوف و عمودی که در نهایت متوجه میشویم ۳۳۳ طبقه دارد و از آنجا که هر طبقه محل اقامت دو نفر در نظر گرفته شده پس ۶۶۶ نفر طبیعتا باید در این برج منحوس مبحوس باشند که خود استعارهای از انسان به شیطان است هرچند که طبقات پایین از گرسنگی مطلق عملا مردهاند. این فیلم هرچند در ژانر وحشت قرار گرفته، اما از نکات قابل توجه ایجاد ترس در ضمیر ناخودآگاه بر ترس آنی غالب است و ممکن است در لحظه ترس خاصی آدرنالین هیجانی ما را ترشح نکند، اما بنا به ماهیت و فضای فیلم ترسی که ایجاد میکند از آن دستهای است که مخاطب را به فکر و تامل نسبت به ماهیت خود و جامعه پیرامون و حتی ماهیت کلی انسانی وا میدارد.
هرچند در فضای فیلم حس تقسیم نا برابر و نا عدالتی بنظر میرسد، اما بی اغراق و به صورت استعاری نمایش داده میشود که بیعدالتی موجود در دنیا و طبقات مختلف اجتماعی و جغرافیایی توسط انسانها شکل گرفته است؛ انسانهای بالاتر همیشه به انسانهای پایینتر از خود زور میگویند و با استعاره از جاذبه زمین افراد بالاتر مدفوع و ادار خود را روی سر افراد پایینتر میریزند در حالی که نمیتوانند بالا دستیهای خود را با مدفوع، ادرار یا پرت کردن شی حقیر کنند.
گورنگ به عنوان حق انتخاب برای خود کتاب به سلول میآورد که نشان دهنده قشر روشن فکر جامعه انسانی است در حالی که تریماگاسی اولین همسلولی او یک چاقو به همراه دارد و در لحظه گرسنگی در آستانه تکه تکه کردن و تغذیه از گورنگ هم پیش میرود تا بیانگر آن باشد که قشری از انسانها در بدترین شرایط تنها به برندگی چاقو و سیر کردن شکم خود اکتفا میکنند، اما در پایان مشخص میشود که میل برای حل مشکل ریشهای در کورنگ بیشتر است و تریماگاسی با توجه به آنکه تنها بخاطر فریب خوردگی یک تبلیغ اغوا کننده چاقو در تلویزیون به این مکان آمده یک انسان ظاهر بین و لحظه بین است که به محض پر شدن حفره با میز غذاهای دستخورده با اشتیاق از آنها تغذیه میکند هرچند گورنگ هم در ادامه از گوشت انسان در شرایط بدتر تغذیه میکند تا اهمیت میل به حیات در انسان نسبت به هر اعتقاد درونی را عنوان میکند.
ناعدالتی که در چند سطر پیش بیان نمودم توسط انسانها شکل گرفته در افراط گرایی و زیاده خواهیهای انسانی در هجوم به غذاها میباشد که این طمع انسانهای سایر جوامع و اقشار پایین دست را از خوردن حق خود محروم میکند. طبقه پایین نیز به هیچ عنوان حاضر به حرف شنوی از زنی که میگوید هر کس به اندازه خود بخورد و در دو ظرف دیگر برای طبقات پایین غذا بگذارد نیست؛ این خود یک تبعیض تحمیلی از منع تنوع طلبی و دموکراسی در جوامع است هرچند که خود در ظاهر امری قانونمند و پسندیده به نظر میرسد حال آنکه این میز پر زرق و برق آنچنان متنوع است که حتی اگر بخواهی از مرکز آن انتخابی داشته باشی ناگزیری روی بسیاری از غذاها لگد کنی تا حقوق بسیاری را له کنی. در مسیر زندگی و خواستن برای رسیدن به یک هدف، انسان حقوقی را بیدلیل و بیبدیل ضایع میکند بدون آنکه توجهی به پایین یا پشت سر خود داشته باشد.
پلتفرم استعارهای هندسی و منظم از ذات و فطرت انسان است بدون تاریخ انقضا و بدون تعلق به جغرافیای خاص. کودک آسیایی که توسط گورنگ پیدا میشود نمادی است از آینده بشر که شاید او حل کننده فطرت بیمار انسان باشد و این جهان کثیف را از شر تبعیض نژادی و نظام یک سویه و بی رحم سرمایه داری نجات دهد. حتی افراط در زیاده خواهی توسط یک سیاهپوست مذهبی نشان داده میشود زمانی که در طبقه ششم که طبقهای ایده آل محسوب میشود با توسل به خدا و دین و کمک خواستن از انسان در طمع رسیدن به طبقهای بالاتر است که تنها مدفوع افراد طبقه بالا نصیبش میشود هرچند در صحنه غذا در این طبقه میل به لذت مادی ندارد، اما گورنگ او را شریک مناسبی برای کشف انتهای حفره میداند و سعی میکنند به پایین حرکت کنند، چون راه نفوذ به بالا در میان اشراف یا بالا دستیها سخت است این در حالی است که به نوعی بیانگر آن است که دین در کنار روشنفکری و با نفوذ به اقشار پایینتر و ضعیفتر حقیقت و معما را روشن میکند و پیدا کردن آن بچه که نمادی از آینده بشر است در دل این تکمیل شدن شکل میگیرد.
زمانی که کودک به بالا حرکت میکند چشمانش بسته است که بیانگر آن است که بشر آینده از گذشته همچنان درس نمیگیرد و مجدد تکرار خواهد کرد و در تعبیر دیگر باید چشمان خود را به روی گذشته ببندد و قلبش را برای شروع یک ایدئولوژی جدید پاک کند که همان ایدئولوژی انسانی است که در عالیترین طبقه قرار میگیرد. این فیلم جهانبینی خاصی را از بشر نشان میدهد و داستان پیوستهای ندارد لذا بدین لحاظ شاید نکته قابل توجهی باشد که سینما دوستان باید پیش از دیدن این نکته را در نظر بگیرند. پلتفرم را میتوان اقتباسی از فیلم کوتاه اتاق هشت به کارگردانی جیمز گریفیتز در نظر گرفت.
توسل به زور برای اجرای دستوراتی که به نفع بشر است
میثم کریمی در وبسایت موویمگ در نقد فیلم پلتفرم نوشت: «پتلفرم» برخلاف دیگر آثار سینمایی، اثری قصهگو محسوب نمیشود و هرآنچه که در فیلم مشاهده میکنیم، نماد و استعارهای از وضعیت امروز بشر است. فیلم در ابتدا ما را با جوانی به نام گورنگ آشنا میکند که خودخواسته به محلی برای ترک سیگار مراجعه کرده و در قبال دریافت یک مدرک مهم، تن به حضور در پروژهای شبیه به قرنطینه با طبقات متعدد است. وی زمانی که از خواب بیدار میشود، خود را در طبقه چهل و هشتم مییابد و متوجه میشود از طریق حفرهای که در میانه اتاق قرار گرفته، میتواند به طبقات بالاتر و پایینتر خود نگاه کرده و بنا به جایگاهی که دارد، برای طبقات پایینتر تصمیم بگیرد.
پلتفرمی که در فیلم معرفی میشود، در همان دقایق ابتدایی تکلیف خودش را با تماشاگر مشخص میکند. جایی که شخصیت پیرمرد به نام تریماگاسی در دیالوگی به گورنگ اعلام میکند که از طریق حفره یا دریچهای که در وسط اتاق قرار گرفته، او میتواند افراد طبقه بالا یا پایین خود را ببیند، اما نمیتواند با آنها صحبت کند. او در توجیه سخنان خود به گورنگ اعلام میکند: «با طبقات پایین صحبت نکن، چون جایگاهشان از تو پایینتر است و نباید با آنها ارتباط برقرار کنی» و زمانی که گورنگ به بالا و در واقع افراد طبقه بالا نگاه میکند، تریماگاسی بار دیگر به او گوشزد میکند: «با افراد بالا هم صحبت نکن، چون آنها بالاتر از تو هستند و کاری به کار تو ندارند!»، تمثیلی از روابط میان انسانها در عصر حاضر که دیگری را جز زمانی که در جایگاه اجتماعی خودشان باشد نمیبینند و تمایلی برای ارتباط برقرار کردن با آن ندارند. چراکه ارتباط با طبقه آسیب پذیر در منظر آنها میتواند به جایگاه اجتماعی شان خدشه وارد کند و در آن سو، از ترس مچاله نشدن و تحقیر نشدن از سوی طبقه بالاتر، قید ارتباط با آنها را میزند.
«پلتفرم» در تعریف شخصیت پردازی آدمهایش نیز به جزئیات اهمیت فراوانی داده است. گورنگ نماینده طیفی از جامعه است که کتاب در دست دارد و برای فرار از تبدیل شدنش به یک قربانی بزرگ نظام سرمایه داری، به آن پناه میبرد، اما در نقطه مقابل، تریماگاسی یک مثال تمام و عیار از مسخ شدن افراد در دام تبلیغات تلویزیونی است. وی درباره دلایل حضورش در پلتفرم میگوید که به تماشای یک تبلیغات تلویزیونی نشسته بود که در آن یک چاقوی تیز معرفی شده بود که حتی میتوانست یک آجر را ببُرد! وی پس از دیدن این تبلیغ به این فکر افتاده که شاید زندگیاش تا امروز به پوچی گذشته باشد چراکه خوشیهای کوچکی مثل بریدن نان یا آجر را تجربه نکرده است! وضعیت تریماگاسی کنایهای به وضعیت امروز انسان در مواجه با تبلیغات بی اهمیتی که در بیننده این توهم بزرگ را ایجاد میکنند که با داشتن آنها میتواند فرد مهم تر، محترمتر و البته موفق تری باشد که تمام این موارد جز یک حربهای برای خالی کردن جیب شهروندان نیست.
یکی از کلیدیترین سکانسهای فیلم، سکانس صحبتهای آخرِ ماه میان تریماگاسی و گورنگ است. جایی که در نیمه شب بوی گاز به مشام رسیده و به معنی آن است که آنها بیهوش شده و در طبقات نامشخصی بیدار میشوند. در این گفتگو تریماگاسی از گورنگ درباره اعتقادش به پروردگار سوال میکند و سپس عنوان میکند: «حداقل این ماه بهش معتقدم!». جملهای که به وضوح نشان میدهد بشر در هنگام مواجه با ترس به سراغ اعتقادات مذهبی خود میرود و برای رسیدن به آرامش و امید برای رهایی از مخمصه، به او متوسل میشود. تریماگاسی در طول مدتی که هم طبقه گورنگ بود، کوچکترین رحم و مهربانی را برای افراد طبقه پایین به کار نمیگرفت، اما در دقایق مواجه با حقیقت که احتمال دارد پس از بیدار شدن به طبقات بسیار پایین تری منتقل شود، انسان معتقدی میشود و از گورنگ میخواهد برای او و خودش دعا کند تا مورد لطف پروردگار قرار بگیرد؛ نوعی از اعتقاد که در جوامع کنونی بسیار یافت میشود!
یدار شدن در طبقه ۳۳ و هم اتاقی شدن با یکی از کارکنان پلتفرم که حالا خودش وارد حفره شده، پیامهای دیگری برای مخاطب دارد. گورنگ و ایموگیری از طبقه متوسط و آگاه جامعه محسوب میشوند و در این بین ایموگیری سعی دارد که طبقات پایینتر را از لزوم مصرف بهینه منابع آگاه کند، اما هیچکدام از افراد طبقه پایین به نظرات او اهمیتی نمیدهند. در نهایت نیز گورنگ که پیش از این خود در طبقات پایین حضور داشته و میداند که وضعیت چطور مدیریت میشود، به معرکه وارد میشود و به طبقات پایین هشدار میدهد اگر آنچه که ایموگیری میخواهد را اجرا نکنند، غذایی که به سمتشان میرود را پر از مدفوع کرده و حتی یک نقطه سالم در آن باقی نمیگذارد و پس از این تهدید است که آنها حرف ایموگیری را جدی میگیرند! کنایهای از توسل به زور برای اجرای دستوراتی که به نفع بشر است، اما گاهی خودخواهی تمام و کمال انسان مانع از اجرای آن میشود و تنها راه باقی مانده در این شرایط، توسل به زور قلمداد میشود!
«پلتفرم» در دقایق انتهایی تصمیم میگیرد دو هم اتاقی (که حالا گورنگ و فردی به نام باهارات است) را شخصاً برای رعایت عدالت با توسل به زور و خشونت به معرکه بفرستد. آنها خود بر روی میز نشسته و به طبقات پایین میروند تا با توسل به زور، از افراد بخواهند سهم خودشان را مصرف کنند و غذایی برای طبقات پایین نیز باقی بگذارند و پیامی هم برای سیستم ارسال کنند که نشان از همبستگی آنها و مقابله با سیستم داشته باشد. اما زمانی که سفر پر ماجرای آنها آغاز میشود و آنها به طبقات بسیار پایینی که تا آن لحظه ندیده بودند سفر میکنند، با حقایق تلخی مواجه میشوند که کنایهای به وضعیت امروز بشر دارد. طبقاتی که تا دقایقی پیش حتی کارمند خود پلتفرم اطلاعی از وجود آنها نداشت و دیگر افراد حاضر در حفره نیز در مورد آن چیزی نمیدانستند. طبقهای که به نظر میرسد بخشی از بشر فراموش شده امروزی باشد.
شاید بزرگترین ایراد «پلتفرم» در پایان بندی باشد. فیلم به خوبی مقدمه چینی مد نظرش را برای زدن ضربه نهایی به ذهن مخاطب مهیا میکند، اما در انتهای فیلم، او را با پایانی باز و با انبوهی از پرسشها و در عین حال که اشاراتی مذهبی به سرنوشت بشر دارد، به حال خود رها میکند، مانند لحظهای که فردی با اسکانسهای فراوان در تختش هیچ ندارد و مفهومی شعار زاده همچون ” پول نمیتواند شما را نجات دهد ” را در ذهن مخاطب تداعی میکند. گورنگ در انتهای فیلم با دختر بچه که نمادی از معصومیت و زندگی جدید برای بشریت است، بر روی میز شامی که نوری الهی بر آن تابیده شده، به انتهای خط میرسد. گورنگ از روی میز غذا بلند میشود و به کنار میرود و در خیالش با تریماگاسی صحبت میکند. او میپذیرد که نیازی نیست حامل پیام باشد و خودِ پیام (که دختر بچه است) میبایست به تنهایی به سیستم برسد تا ایده مرد خردمند اجرا شود. مرد خردمندی که گفته بود مدیران این سیستم نادان و فاسد هستند و برای رساندن پیام باید کارکنان و در واقع بازوی آنها را آگاه کرد.
از این رو، دختر بچه به تنهایی بر روی میز در حالی که خوابیده به بالا فرستاده میشود تا پیامی برای کارکنان سیستم فاسد باشد. کارکنانی که مانند ایموگیری شاید معتقد هستند که در این سیستم هیچ بچهی خردسالی وجود ندارد، اما حالا میتوانند با واقعیت مواجه شوند و امیدوار باشند که پس از دیدن آن مانند ایموگیری دچار فروپاشی ذهن نشوند و در عوض سیستم را تغییر دهند. در نمای پایانی فیلم، دختر بچه در حالی که بر روی میز غذا خوابش برده به سمت طبقه ۰ بالا میرود. تصویری که با توجه به ساز و کار مذهبی فیلم در فصل پایانی شاید حتی اشارهای به تابلوی شام آخر داوینچی داشته باشد. با این تفاوت که این بار سفره کاملاً خالی است و بشر به به سمت نابودی کشیده شده است. شاید تنها راه نجات بشر، معصومیت بچه خردسال و در واقع بازگشت به اصل انسانیت است. بچه خردسالی که نماینده آینده بشر است و باید چارهای برای پایان دادن به ساز و کار حفره و تشکیل جهانی عاری از تبعیض نژادی تلاش کند؛ هرچند که راه بسیار پر فراز و نشیبی پیش روی دارد.
قرنطینه اختیاری برای ترک سیگار
آزاده پیراینده در وبسایت فیلمویز فیلم پلتفرم را اینگونه نقد کرد: فضای فیلم سکو The Platform زندانی است کاملا متفاوت، زندانی در آینده که سلولهای دو نفره آن به شکل عمودی روی هم چیده شدهاند و زندانیان افرادی هستند که برای تنبیه خود بخاطر داشتن یک رفتار ناپسند اجتماعی از قتل غیر عمد گرفته تا فریبکاری، توهم ستاره بودن و یا حتی سیگاری بودن به این مکان آمدن را انتخاب کرده اند.
زندان سکوئی دارد که در میانه سلولها هرروز از بالا به پائین حرکت میکند و تنها زمان کوتاهی در هر سلول توقف دارد این سکو حاوی مهمترین نیاز اولیه زندانیان و یا نوع بشر یعنی خوراک است و به شکلی توقف میکند که زندانیان برای استفاده از آن مجبور هستند به شکل دو زانو به حالتی شبیه شکرگزاری و یا همان عشا ربانی مسیحیان مقابل سکو بنشینند، میزی رنگارنگ و مجلل شامل انواع خوراکها که با گرفتن سفارش از زندانیان (اشاره به روز مصاحبه و سوال از گورنگ قهرمان داستان در خصوص خوراک مورد علاقه وی) چیده و تهیه شده است، میزی که در تهیه آن نهایت دقت از سوی ساکنان طبقه صفر صورت میگیرد بصورتی که پرسنل آشپزخانه بخاطر پیدا شدن یک تار مو داخل ظرف دسر از سوی مدیریت به صف شده و به شدت توبیخ میگردند غافل از اینکه در حفره چه بلائی بر سر این میز میآید؟!
نقطه عطف فیلم سکو The Platform زمانی است که گورنگ متوجه میشود تمام تلاشها برای برقراری عدالت از راههای گفتگو، آموزشهای مارکسیستی و یا ایجاد همبستگی خود جوش بین اعضا بی نتیجه است پس خودش دست به کار میشود و دن کیشوت زمانه میگردد. قهرمان همان رمانی که گورنگ مشغول مطالعه آن است رمانی که سروانتس خود بخش اول آن را در زندان نوشته رمانی که ماجراجوئیهای قهرمانانهاش خارج از توالی زمان واقعی است گورنگ که مانند دن کیشوت کتاب خوان و اهل مطالعه است و به روایت فیلم مهمترین دارائی او کتابهایش هستند، اکنون در آرزوی ایجاد آرمان شهر و مطالعه کتاب شیفته شوالیه گری گشته و در جستجوی ماموریتی شرافتمندانه است. این دن کیشوت دنیای مدرن اکنون برای آغاز ماجراجوئیش همه چیز را در اختیار دارد بانوئی که خودش را وقف آن کند: (زنی آسیائی که آرزوی مریلین مونرو شدن ستاره آمریکائی هالیوود که سالها نماد شهوت و سوء استفاده جنسی حاکمان بوده را داشته و از این رو دچار توهم داشتن پسری خیالی گشته است و هر ماه همراه با میز به جستجوی پسر گمشدهاش میآید.) و خدمتکارانش: تریما گاسی پیرمرد کوتاه قدی که ذهنش را همراهی میکند و باهارات سیاه پوست که جسمش را همراهی میکند.
شوالیه عصر جدید که رفاه خود یعنی ساکن طبقه ۶ بودن را فدا کرده و با گرفتن خوراک از افراد مرفه یعنی ساکنین ۵۰ طبقه اول سعی در رساندن و توزیع عادلانه آن به ساکنین طبقات زیرین و در نهایت از کار انداختن ماشین (جنگ دن کیشوت با آسیابهای بادی) را در سر دارد در میانه راه و پس از برخورد با مرد فرزانه متوجه این مطلب میگردد که تلاش وی در صورتی ارزشمند خواهد بود که پیامی از این جنبش را به بیرون از بدنه زندان مخابره کند پیامی که نشان دهنده اجرا نشدن قوانین حاکم بدلیل عدم نظارت و آمادگی زندانیان برای تغییر در کلیه طبقات این جامعه نمادین را دارد.
در ابتدا تصمیم گرفته میشود که این پیام در غالب یک بشقاب دسر به بیرون از بدنه زندان مخابره گردد تا به نوعی درخواست کمک نمایند، اما همه معادلات با رسیدن به طبقه ۳۳۳ (عدد خوش شانسی که بیانگر این است که فرشتکان حامی به شما نزدیک هستند و آماده کمک رسانی و نقشه شما به درستی پیش میرود) و ملاقات با دخترک ساکن این طبقه دخترکی که حضورش در زندان خود نماد اجرا نشدن قوانین (ممنوع بودن حضور افراد زیر ۱۶ سال در زندان) مورد تاکید طراحان زندان میباشد عوض میشود و قهرمان فیلم سکو The Platform متوجه میگردد که هیچ نجات دهندهای آن بیرون نیست و تغییر باید در درون انجام گیرد پس با دادن دسر به دخترک گرسنه تصمیم میگیرد این پیام را به نسل بعد از خودشان مخابره کند. دخترک حامل این پیام برای نسلهای بعدی خواهد بود که نه ساکنین طبقات بالا مقصر هستند، نه ساکنین طبقات پائین، نه مدیریت و نه سیاستها، مقصران اصلی فقط و فقط خود ما هستیم.
اکنون با راهی کردن دخترک ماجراجوئی دن کیشوت زمانه به پایان رسیده و او در زیرینترین طبقه یا همان دنیای مردگان از سکو یا همان مرکبش پیاده میشود و به همراه خدمتکارش سانچو (تریماگاس) به عمق تاریکی میرود.
جمعبندی
ایدئولوژی در تاریخ بشر، جنگ با وسوسههای درونی، استمرار در دعوت به نیکی، ناامیدی از خوبی، ازخودگذشتگی برای اعتقاد به باورهای شخصی، نگهداری امانت برای سپردن به نسل بعد و … مفاهیمی هستند که در این فیلم نمادین و شاید در برخی صحنهها ترسناک بهخوبی بهنمایش گذاشته میشود و سعی در دادن پاسخ به سوال «آیا اخلاقی بودن عقلانی است؟» دارد.
این فیلم هرچند در پایانبندی کمی ضعیف عمل کردهاست، ولی به جرئت میتوان گفت این فیلم را باید دید. فیلمی که هرچند موضوعی دست دوم دارد، ولی میتواند تلنگری برای همه باشد